نسخه Pdf

زخم، چهره عوض کرده است

زخم، چهره عوض کرده است

دوباره خبری دررسانه‌ها منتشر شد که قلب‌ها رافشرد وروح جامعه را زخمی کرد. مردی که با جعل عنوان مأمور شهرداری و فریب پسربچه‌های15-14ساله، آنها را آزار جنسی می‌داد و تجاوز می‌کرد، بازداشت شد.

این خبر، برای بسیاری یادآور موضوع تلخ و فراموش‌نشدنی بیجه است. مردی که در دهه 80 با اعتراف به تجاوز و قتل بیش از 20 کودک، یکی از تاریک‌ترین پرونده‌های جنایی ایران را رقم زد.اما آنچه امروز ما را بیش از هر چیز دیگری نگران می‌کند، صرفا وقوع یک جنایت هولناک نیست؛ بلکه تکرار الگوهایی ا‌ست که سال‌ها پیش نیز شناخته و تحلیل شدند و درباره آن هشدار داده شد. اما گویی گوش شنوایی نبود. چرا جامعه‌ای که تجربه بیجه را دارد، باز هم نظاره‌گر تولد جنایتی مشابه است؟ پاسخ را نه فقط در نهادهای قضایی و اجرایی، بلکه در لایه‌های عمیق روان انسان، ساختار معیوب تربیت و فرهنگ جنسی پنهان باید جست.تحلیل روان‌شناختی رفتار این مجرم نشان می‌دهد ما با فردی مواجهیم که به احتمال زیاد، خود قربانی خشونت یا سوءاستفاده جنسی در دوران کودکی بوده است. اغلب افرادی که دست به چنین جنایاتی می‌زنند، در گذشته خود با طرد، تحقیر، غفلت یا آزار مواجه شده‌اند. اما چنین قربانیانی‌ به مجرم تبدیل می‌شوند؟ وجه تمایز این افراد، عدم ناتوانی در تجربه‌ همدلی، ناتوانی در مهار امیال و اختلال در رشد وجدان اخلاقی است.ویژگی‌های رفتاری همچون جعل عنوان، استفاده از موقعیت قدرت برای فریب وتکرارسیستماتیک تجاوز،همگی‌نشانه‌هایی ازاختلال‌شخصیت ضداجتماعی (Antisocial Personality Disorder) همراه با انحراف جنسی پاتولوژیک(پدوفیلی) هستند. این افراد غالبا فاقد احساس گناه، دچار ناتوانی در تنظیم هیجانات منفی و برخوردار از ذهنیتی سلطه‌جو و شی‌وارانه نسبت به دیگران هستند. قربانی برای‌شان انسان نیست؛ وسیله‌ا‌ی است برای لذت، قدرت یا انتقام‌گیری از جهانی که آنان را طرد کرده است.در روان‌شناسی عمیق‌تر، چنین افرادی اغلب مکانیسم‌های دفاعی واپس‌راننده، فرافکن و گاه دوپاره‌ساز(Splitting)  دارند. آنها بخش‌های دردناک خود را به بیرون فرافکنی می‌کنند: «من قربانی‌ام، پس حق دارم دیگران را مجازات کنم.» جعل هویت، میل شدید به کنترل و گزینش قربانیان کم‌دفاع، بازتاب تعارض درونی میان خود ضعیف و خود برترنمای آنهاست. آنها با کنترل قربانی، بر احساس بی‌قدرتی وجودی خود غلبه می‌کنند.قربانیان تجاوزهای کودک‌آزاری، آسیب‌دیده‌ترین گروه‌های اجتماعی ‌هستند. پیامدهایی چون اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)‌، اضطراب، افسردگی،احساس گناه،اختلال درشکل‌گیری هویت جنسی وحتی تمایلات خودآزاری یا خودکشی در کمین آنان است. سکوت کودک، نه نشانه‌ فراموشی که نشانه‌ فلج روانی ا‌ست. بدون مداخله درمانی، این کودکان تا سال‌ها یا حتی تا پایان عمر، با بار آن حادثه زندگی می‌کنند.جامعه‌ای که در آن صحبت از بدن، آموزش جنسی و مرزهای ایمن در خانواده «تابو» تلقی می‌شود، ناخواسته زمینه وقوع جنایت را فراهم می‌کند. وقتی کودک نمی‌داند تجاوز چیست، نمی‌فهمد لمس نادرست یعنی چه، و جرات ندارد حرف بزند، پدوفیل‌ها کار آسان‌تری دارند. انکار جنسی بودن انسان، ما را در برابر واقعیت‌های دردناک، کور می‌کند.کسانی که پس از وقوع فاجعه، سراغ موضوع می‌روند و نظام آموزشی‌ای که هیچ آموزش جنسی علمی و مرحله‌بندی‌شده‌ای ندارد، همگی بخشی از چرخه‌ قربانی‌سازی هستند.برای شکستن چرخه تکرار،فقط مجازات کافی نیست.مانیازبه‌نظام‌هایی چندلایه‌داریم:آموزش جنسی مرحله‌ای درمدارس‌و خانواده‌ها، ارزیابی‌های روان‌شناختی در دوره‌های حساس رشد کودکان، برنامه‌های مداخله‌ای برای کودکانی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند، شناسایی و درمان افرادی که گرایش‌های جنسی پرخطر دارند، بازتوانی روانی قربانیان با تیم‌های تخصصی روان‌درمانی.بیجه نمرده؛ او با چهره‌ای نو بازگشته. تا زمانی که زخم‌های کودکانه را نادیده می‌گیریم، تا وقتی آموزش جنسی را تابو می‌دانیم و به جای شفاف‌سازی، در لاک انکار و شرم پنهان می‌شویم، این چرخه ادامه خواهد یافت.جامعه‌ سالم، از کودکان سالم شروع می‌شود. امنیت روانی و جسمانی کودکان، نه یک امر خصوصی که مسئولیتی عمومی ا‌ست. بیایید این بار، به جای انکار و فراموشی، از این جنایت، یک آگاهی بسازیم. آگاهی‌ای که شاید زخم‌ها را درمان نکند، اما اجازه هم ندهد که زخم‌های بعدی شکل بگیرد.

رضا اسدی، روان‌شناس شخصیت و طرحواره درمانگر