نسخه Pdf

مادر عروسک‌ها

مادر عروسک‌ها

اگر دختر نبودم، شاید دیگر نمی‌توانستم بگویم که احساساتم را در یک صفحه نوشته‌ام! شاید نمی‌توانستم آسمان و زمین را به این اندازه که حالا «الهام‌بخش» هست، ببینم.

آن‌موقع شاید آسمان صرفا آسمان بود. جایی که پرنده پرواز می‌کند و هواپیما رفت و آمد. اما حالا دخترم و اکثر اوقات آسمان نه محل پرواز پرنده است و نه جای رفت و آمدِ هواپیما! خانه من است. من اکثر اوقات با خیالم توی آسمان زندگی می‌کنم.اگر دختر نبودم، هیچ وقت نمی‌فهمیدم که لطافت، آرزو و احساسات؛ چه قدرتی دارند و یک نگاه و لبخندِ ساده مقدمه همه تغییرهاست!
اگر دختر نبودم، شاید فقط مربع و مثلث را شکل هندسی زندگی‌ام می‌دانستم. خط‌های منظم و دنبال هم‌ سوار شده‌ای که روزم را شب می‌کند و شبم را روز! اما حالا می‌دانم که خط‌هایی که افکار نامنظمم را به هم وصل می‌کنند، گرچه شکل هندسی منظمی نمی‌سازند اما، در عوض زندگی‌ام را روی همین قاعده دوست‌داشتنی بنا می‌کنند.من اگر دختر نبودم، جان بخشیدن به یک خیال، یک شیء و آرزو را هیچ وقت درک نمی‌کردم. اما، حالا روزهایی هست که با خیالم با هم قدم می‌زنیم، با آرزوهایم زندگی می‌کنیم و شب‌ها روزهایی را به خاطر می‌آورم که، عروسکم دخترم بود و به مدرسه می‌رفت. من هم با خمیرِ بازی برایش غذا می‌پختم و مادرانگی خرج می‌کردم! دختر نبودم، می‌فهمیدم که مادر بودن، یعنی چه؟ من از دختر بودن به این «من»‌ رسیدم که می‌تواند شجاعت و لطافت را دو روی یک سکه ببیند.از احساسات نمی‌ترسد، با عشق رویاپردازی می‌کند و آرزویش را روی کاغذ می‌نویسد.و به دنیا لبخند می‌زند هرچند دنیا او را آن‌طور که واقعا هست، نخواهد!
اما یک سؤال مهم:واقعا اگر دختر نبودم، چه کسی برای عروسک‌هایم مادری می‌کرد؟

زهرا سعیدی - اصفهان