راوی، نویسنده نیست!
سالها پیش که شوق یادگرفتن بسیار داشتم، در دورهای از کارگاههای دکتر حسین پاینده شرکت کردم. یکی از آقایان کلاس از دهانش دررفت که جلال آلاحمد در کتاب «مدیر مدرسه»اش فلان حرف راگفته! استاد درکلاس را بست و اجازه نداد کسی خارج شود تا هم ما خوب ودقیق متوجه شویم که مدیر مدرسه کتاب «مدیر مدرسه» خود جلال نیست!
اینکه خیلی از خوانندگان کتابها، راوی و نویسنده را یکی میدانند، امری بسیار رایج و البته از سر ناآگاهی است.اینگونه میشود که بسیار میبینیم در فضای مجازی، جملهای خوب و زیبا را مینویسند و زیرش مینویسند: از تولستوی، نیچه، صادق هدایت، مارکز و...این اتفاق حتی درمورد هنرپیشههاهم میافتد؛ مثلا زیرجملهای مینویسند:خسرو شکیبایی، آلپاچینو و...ولی نکته اینجاست که آن نقلقولها حرفهایی است که راوی یا شخصیت بنا به آن موقعیت خاص در جهان داستانی کتاب بر زبان آورده.
تفاوت راوی با نویسنده
راوی، نویسنده نیست، بلکه نویسنده راویای را خلق و داستان و قصه را از زبان او روایت میکند.
نویسنده از گوشت و استخوان ساخته شده و راوی موجودی است ساختهشده از کلمات.
راوی مادامی که داستانی را بازگو میکند، زندگی میکند. مرزهای داستان، محدوده حیات اوست.
راوی مهمترین شخصیت همه رمانهاست، بدون استثنا. راوی همان شخصیت ساختگیای است که داستان را تعریف میکند. درواقع تعیین راوی مناسب در شروع داستاننویسی مساله مهم و نشاندهنده هوش نویسنده است. از طرفی پیداکردن و تشخیص راوی هم برای خواننده یک بازی ذهنی جالب است.
در کتاب «مدیر مدرسه» جلال آلاحمد شخصی را بهعنوان مدیر مدرسه تخیل کرده و در ذهنش ساخته و او را راهی روستایی کرده برای مدیر شدن و حل مسائل یک مدرسه روستایی تا با این ترفند مصائب مدیریت یک مدرسه را مطرح کند. این مدیر خود جلال نیست. مارگارت میچل هزارتوی ذهن اسکارلت اوهارا را برگزیده برای روایت داستان کتاب «بر باد رفته» تا به کمک آن بخشی از تاریخ آمریکا و روند جنگهای داخلی آمریکا را مطرح کند.
اگر این تفاوتها را بدانیم، دیگر جملهای را از کتابی یا فیلمی بیرون نمیکشیم و زیرش نمینویسیم: تولستوی، خسرو شکیبایی و... چراکه متوجه میشویم آن جملات را راویان داستانها و رمانها و شخصیت فیلمها گفتهاند، بنا به موقعیت موجود در کتاب یا فیلم، نه خود نویسنده یا بازیگر.این اشتباه بهخصوص در روایتهایی که راویشان اولشخص مفرد یا منِ راوی است زیاد اتفاق میافتد، چون نویسنده راویای را انتخاب کرده برای روایت که آن راوی با زاویهدید اول شخص همه چیز را روایت میکند و این شائبه پیش میآید که راوی خودِ نویسنده است و اینگونه میشود که خواننده ناخودآگاه مسائل و مصائب و روابط راوی را به نویسنده و حتی به زندگی واقعیاش نسبت میدهد.
الهام اشرفی - نویسنده و ویراستار ادبی
تفاوت راوی با نویسنده
راوی، نویسنده نیست، بلکه نویسنده راویای را خلق و داستان و قصه را از زبان او روایت میکند.
نویسنده از گوشت و استخوان ساخته شده و راوی موجودی است ساختهشده از کلمات.
راوی مادامی که داستانی را بازگو میکند، زندگی میکند. مرزهای داستان، محدوده حیات اوست.
راوی مهمترین شخصیت همه رمانهاست، بدون استثنا. راوی همان شخصیت ساختگیای است که داستان را تعریف میکند. درواقع تعیین راوی مناسب در شروع داستاننویسی مساله مهم و نشاندهنده هوش نویسنده است. از طرفی پیداکردن و تشخیص راوی هم برای خواننده یک بازی ذهنی جالب است.
در کتاب «مدیر مدرسه» جلال آلاحمد شخصی را بهعنوان مدیر مدرسه تخیل کرده و در ذهنش ساخته و او را راهی روستایی کرده برای مدیر شدن و حل مسائل یک مدرسه روستایی تا با این ترفند مصائب مدیریت یک مدرسه را مطرح کند. این مدیر خود جلال نیست. مارگارت میچل هزارتوی ذهن اسکارلت اوهارا را برگزیده برای روایت داستان کتاب «بر باد رفته» تا به کمک آن بخشی از تاریخ آمریکا و روند جنگهای داخلی آمریکا را مطرح کند.
اگر این تفاوتها را بدانیم، دیگر جملهای را از کتابی یا فیلمی بیرون نمیکشیم و زیرش نمینویسیم: تولستوی، خسرو شکیبایی و... چراکه متوجه میشویم آن جملات را راویان داستانها و رمانها و شخصیت فیلمها گفتهاند، بنا به موقعیت موجود در کتاب یا فیلم، نه خود نویسنده یا بازیگر.این اشتباه بهخصوص در روایتهایی که راویشان اولشخص مفرد یا منِ راوی است زیاد اتفاق میافتد، چون نویسنده راویای را انتخاب کرده برای روایت که آن راوی با زاویهدید اول شخص همه چیز را روایت میکند و این شائبه پیش میآید که راوی خودِ نویسنده است و اینگونه میشود که خواننده ناخودآگاه مسائل و مصائب و روابط راوی را به نویسنده و حتی به زندگی واقعیاش نسبت میدهد.
الهام اشرفی - نویسنده و ویراستار ادبی