نسخه Pdf

روایتی خواندنی از زندگی سیدمقاومت

گذری کوتاه بر خاطرات خودگفته سیدحسن نصرا... در کتاب «سید‌عزیز»

روایتی خواندنی از زندگی سیدمقاومت

از انسان‌های بزرگ نوشتن، گاه بسیار سخت می‌شود. منظور از بزرگ در‌نظر داشتن معنای واقعی کلمه است و صرفا تمام اشخاص معروف را در‌بر‌نمی‌گیرد. انسان‌های بزرگ دلی پر از درد دارند و در کمال ناباوری، یک دنیا شاهد است دردهای آنها مانع رشد و فعالیت‌شان نمی‌شود.

جناب آقای حمید داوودآبادی که آثار بسیاری از ایشان با موضوعات دفاع‌مقدس و زندگینامه‌ شهدا به چاپ رسیده، روایتگر زندگی عالم مجاهد، سید‌حسن نصرا...می‌شود. کتاب ایشان با عنوان سید‌عزیز از سال 1390 بارها و بارها به چاپ مجدد رسیده است.عزیز بودن پررنگ‌ترین مشخصه فردی چون سید‌حسن نصرا... است. او شجاع هم بود، بسیار مهربان هم بود، مدیر و مدبّر هم بود، عالم هم بود ولی جهان اسلام و به‌خصوص تشیع، متحیر اوج عزت و عزیز بودن این مرد بزرگ است. در ابتدا باید نامگذاری درست و شایسته‌ کتاب را از طرف نویسنده ستود و بعد به متن پرداخت. 
متن کتاب از زبان سیدحسن نصرا... بیان می‌شود. ایشان خاطراتی را بازگو می‌کنند که تاکید دارند برای اولین‌بار گفته می‌شود. خاطرات کودکی و دوران سخت طلبگی در این کتاب با قلم توانمند جناب داوودآبادی بسیار خواندنی است. با بررسی زندگی و گفتار رهبران بزرگ اسلام در گوشه‌گوشه دنیا، شما ردپایی از خط‌مشی امام خمینی را خواهید دید. سیدحسن نصرا... نیز از این حیث مستثنی نبوده بلکه در الگوبرداری و سرسپردگی به امام‌خمینی سرآمد دیگر رهبران است. در کتاب می‌خوانیم: «در تمام مدت حضور امام (در یک جلسه‌)، چیزی احساس نمی‌کردم، اصلا شک دارم پلک زده باشم. می‌ترسیدم در همان یک لحظه از نگاه به صورت امام محروم شوم. کلا غرق در امام شده بودم.» (ص50‌) یا «رسانه‌ها خبر از بیماری امام دادند... رادیو تهران اعلام کرد از عموم مومنان می‌خواهد برای امام دعا کنند. نگرانی به جان‌مان افتاد، در مسجد امام رضا جمع شدیم. در منطقه‌ ضاحیه مومنان را با بلندگو فرا خواندیم تا در مساجد جمع شوند. مردم تا نیمه‌های شب در حال گریه و توسل و دعا بودند... (با شنیدن خبر ارتحال امام‌خمینی) حتی زنان بدحجاب و غیرمتدین هم در خیابان می‌گریستند، زندگی و حیات تعطیل شده بود. دسته‌های بزرگ عزاداری در همبستگی با تشییع امام در تهران به راه افتاد.» (ص53)
متحیرکننده‌ترین بخش کتاب بخش پدر شهید شدم، است. جایی‌که سید‌حسن می‌خواهد همسرش را از شهادت پسر بزرگ‌شان یعنی سید‌هادی با‌خبر کند. اول ایشان احتمال اسارت را بیان می‌کند که جواب همسر بزرگوارشان بسیار خواندنی است. «من دعا می‌کنم یا برگردد یا شهید شود، ولی به‌دست صهیونیست‌ها نیفتد؛ چرا که اسارت او پیروزی بزرگی برای دشمن خواهد بود و ممکن است از آن برای تخریب روحیه‌ حزب‌ا... استفاده کنند. البته من برای شهادت فرزندم دعا می‌کنم.» (ص69) این سخنان از عمق باور قلبی همسر سید‌حسن به حزب‌ا... لبنان خبر می‌دهد. 
بخش‌های پایانی کتاب به عملیات شهادت‌‌طلبانه اختصاص دارد.سید شهید اعلام می‌کند که جوان‌های مومن و متقید بسیاری از مرد و زن، مجرد و متاهل،بارهاوبارها باخواهش والتماس به ایشان نامه می‌نویسندودرخواست اجازه برای عملیات شهادت‌‌طلبانه دارند. سید نامه‌ها را یک به یک بررسی می‌کند و عمدتا جوان‌ها را به صبر دعوت کرده و توضیح می‌دهد جز در موارد خاص از این تاکتیک استفاده نمی‌شود.بهتر بود در این کتاب خاطرات بیشتری از همسر و دیگر فرزندان جناب سید‌شهید، غیر از هادی بیان می‌شد چون بی‌شک همراهی خانواده آقای سید‌حسن‌ نصرا...، در آرامش خاطر ایشان بسیار تأثیرگذار بوده است. به‌خاطر تحت نظر بودن و زیاد شدن عملیات‌های جاسوسی صهیونیست‌ها بر علیه شخص سیدشهید، سیدحسن نصرا... مجبور می‌شدند در شرایط عادی، شب‌ها در چند نوبت جای خواب‌شان را عوض کنند.


















الهام رضایی - مرورنویس