در رونمایی از کتاب «پلاکت کو؟» چه گذشت؟
راوی؛ مشوق؛ مشاور
کتاب «پلاکت کو؟» خاطرات شفاهی سیدهفاطمه موسوی، امدادگر جهادسازندگی و بیمارستان راهآهن اندیمشک در دوران دفاعمقدس که به نویسندگی معصومه پاپی و از سوی انتشارات راهیار منتشر شده، در تالار فرهنگ این شهرستان رونمایی شد.
فاطمهسادات میرعالی، کارشناس برنامه در این مراسم گفت: سیدهفاطمه موسوی نمونهای از این بانوان است که از همان ابتدای انقلاب اسلامی با ورودش به جهاد سازندگی اندیمشک جهادگر میشود و با شروع جنگ تحمیلی پا به عرصه مقاومت میگذارد، آن هم در شرایطی که اندیمشک شهرجنگی است وهمه تلاش دارند زن و بچههایشان را از شهر دور کنند. ایشان همچون بانوان دیگر در شهر میماند. نقطهحساس شهر میشود بیمارستان راهآهن اندیمشک برای مداوی مجروحان خطمقدم و در شرایطی که خون مایه حیات است خانم موسوی در بخش انتقال خون نقشآفرینی میکند.
با مطالعه زندگینامه خانم موسوی متوجه میشویم ایشان در حد یک مدل اعتقادی و فکروبه اصطلاح در حد شعار نمانده و برای حفظ هویتش تلاش کرده تا بهگونهای در همه ابعاد زندگیاش به یک الگوی عملی تبدیل شود. ما ایشان را بانویی کنشگر در سه ساحت مقدس خانواده، اجتماع و بعد فردی میبینیم.
دختری ۱۸ ساله که خانوادهاش از اندیمشک رفتهاند و نگران ایشان هستند. با حفظ احترام به جایگاه پدر و خانواده نسبت به مسئولیت اجتماعیاش بیتفاوت نیست و توان فردی خود را آنقدر بالا میبرد که دیدن پیکرهای تکهتکه شده و مجروحان مانع از امدادگریاش نمیشود. از طرفی تلخی جنگ از زندگی ناامیدش نمیکند و ازدواجش در دل جنگ با لباس پرستاری این مهم را نشان میدهد. حتی زمانی که بچهدار میشود باز یک خانم فعال در عرصه خانواده و جامعه را شاهد هستیم.
سیدهفاطمه موسوی(عضو جهاد سازندگی و امدادگر بیمارستان راهآهن اندیمشک) نیز در این مراسم گفت: سال ۵۷ که انقلاب پیروز شد، همه مردم به جنبوجوش افتاده بودند و هرکسی برای انقلاب کاری میکرد. من هم دیپلمم را گرفته و بیکار بودم.
دوست داشتم خدمتی بکنم. یکی از دوستانم گفت جهاد نیرو میگیره. رفتم جهاد. یک اتاق کوچک و کهنه بود. گفتم برای فعالیت اومدم. معرفیام کردند به شهید کرامت.
جنگ همهاش برای من خاطره بود. از کجایش بگویم؟ از دختربچهای بگم با لباس قرمز گلدار که بدنش ظاهرا سالم بود ولی با موج انفجار شنهای ریز رفته بودند زیرپوستش و شهید شد. این اولین صحنه جنگ بود که دیدم. آنقدر مجروح میآوردند که اورژانس پر از خون میشد. با تی خونهای لخته شده رو جمع میکردیم.
معصومه پاپی، نویسنده کتاب نیز در این نشست سخنانی گفت:... رویکرد مجموعه شهید زیوداری، احیای هویت انسان انقلاب اسلامی است. برای رسیدن به این هدف وقایع مهمی را که توی کشور رخ داده، درآوردیم و کنشهای مردم را در این موارد بررسی کردیم. مهمترین وقایعی که در کشور رخ دادهاند، انقلاب و جنگ است.
کلا موانع کار تاریخ شفاهی یکی گذر زمان و فراموشکردن خاطرات است. با توجه به اینکه بیش از40 سال از انقلاب و جنگ میگذرد. مسأله بعدی اورژانسی بودن کار تاریخ شفاهی است. زمان برای ما مهم است چون راویها از بین میروند. یکی از دلایلی که کتاب پلاکت کو؟ طول کشید، همین بودکه من مجبور بودم بعد ازگرفتن مصاحبهها، تدوین رالابهلای کارهای پژوهشی دیگر انجام دهم. مورد بعدی از بین رفتن مکانهای وقوع خاطرات یا تغییر کاربری آنهاست. بیمارستان راهآهن اندیمشک همانطور که خانم موسوی گفتند جا دارد یادمان شود ولی بیشتر قسمتهای آن متروکه شده است. در تولید کتاب عنصر مهمی که باید درنظر گرفته بشود، مخاطب است. کتابی که خوانده نشود، چون کار مستندنگاری است یعنی داستان نگفتم. آنچه توی کتاب هست خانم موسوی گفتند. ولی عنصر جذابیت لازمه که مخاطبان زیادی داسته باشد.
در رابطه با شخص خانم موسوی، ایشان دوباره جهاد کردند. ایشان ساکن کرج هستند. سال۹۶ که برای تعطیلات نوروز به اندیمشک آمدند، کامل در اختیار این برنامه بودند. ایشان فقط راوی نبودند، بلکه هم مشاور و هم مشوق من بودند.
با مطالعه زندگینامه خانم موسوی متوجه میشویم ایشان در حد یک مدل اعتقادی و فکروبه اصطلاح در حد شعار نمانده و برای حفظ هویتش تلاش کرده تا بهگونهای در همه ابعاد زندگیاش به یک الگوی عملی تبدیل شود. ما ایشان را بانویی کنشگر در سه ساحت مقدس خانواده، اجتماع و بعد فردی میبینیم.
دختری ۱۸ ساله که خانوادهاش از اندیمشک رفتهاند و نگران ایشان هستند. با حفظ احترام به جایگاه پدر و خانواده نسبت به مسئولیت اجتماعیاش بیتفاوت نیست و توان فردی خود را آنقدر بالا میبرد که دیدن پیکرهای تکهتکه شده و مجروحان مانع از امدادگریاش نمیشود. از طرفی تلخی جنگ از زندگی ناامیدش نمیکند و ازدواجش در دل جنگ با لباس پرستاری این مهم را نشان میدهد. حتی زمانی که بچهدار میشود باز یک خانم فعال در عرصه خانواده و جامعه را شاهد هستیم.
سیدهفاطمه موسوی(عضو جهاد سازندگی و امدادگر بیمارستان راهآهن اندیمشک) نیز در این مراسم گفت: سال ۵۷ که انقلاب پیروز شد، همه مردم به جنبوجوش افتاده بودند و هرکسی برای انقلاب کاری میکرد. من هم دیپلمم را گرفته و بیکار بودم.
دوست داشتم خدمتی بکنم. یکی از دوستانم گفت جهاد نیرو میگیره. رفتم جهاد. یک اتاق کوچک و کهنه بود. گفتم برای فعالیت اومدم. معرفیام کردند به شهید کرامت.
جنگ همهاش برای من خاطره بود. از کجایش بگویم؟ از دختربچهای بگم با لباس قرمز گلدار که بدنش ظاهرا سالم بود ولی با موج انفجار شنهای ریز رفته بودند زیرپوستش و شهید شد. این اولین صحنه جنگ بود که دیدم. آنقدر مجروح میآوردند که اورژانس پر از خون میشد. با تی خونهای لخته شده رو جمع میکردیم.
معصومه پاپی، نویسنده کتاب نیز در این نشست سخنانی گفت:... رویکرد مجموعه شهید زیوداری، احیای هویت انسان انقلاب اسلامی است. برای رسیدن به این هدف وقایع مهمی را که توی کشور رخ داده، درآوردیم و کنشهای مردم را در این موارد بررسی کردیم. مهمترین وقایعی که در کشور رخ دادهاند، انقلاب و جنگ است.
کلا موانع کار تاریخ شفاهی یکی گذر زمان و فراموشکردن خاطرات است. با توجه به اینکه بیش از40 سال از انقلاب و جنگ میگذرد. مسأله بعدی اورژانسی بودن کار تاریخ شفاهی است. زمان برای ما مهم است چون راویها از بین میروند. یکی از دلایلی که کتاب پلاکت کو؟ طول کشید، همین بودکه من مجبور بودم بعد ازگرفتن مصاحبهها، تدوین رالابهلای کارهای پژوهشی دیگر انجام دهم. مورد بعدی از بین رفتن مکانهای وقوع خاطرات یا تغییر کاربری آنهاست. بیمارستان راهآهن اندیمشک همانطور که خانم موسوی گفتند جا دارد یادمان شود ولی بیشتر قسمتهای آن متروکه شده است. در تولید کتاب عنصر مهمی که باید درنظر گرفته بشود، مخاطب است. کتابی که خوانده نشود، چون کار مستندنگاری است یعنی داستان نگفتم. آنچه توی کتاب هست خانم موسوی گفتند. ولی عنصر جذابیت لازمه که مخاطبان زیادی داسته باشد.
در رابطه با شخص خانم موسوی، ایشان دوباره جهاد کردند. ایشان ساکن کرج هستند. سال۹۶ که برای تعطیلات نوروز به اندیمشک آمدند، کامل در اختیار این برنامه بودند. ایشان فقط راوی نبودند، بلکه هم مشاور و هم مشوق من بودند.