گفتوگو با بابک بادکوبه، از خاطرهبازی با سریال «در خانه» تا بازیگری و اجرا
فکر میکردند اکبر عبدی پدرم است
بابک بادکوبه بازیگری را از شش سالگی با بازی در برنامه تلویزیونی «بچهها اینو شنیدید؟» آغاز کرد و در ادامه با سریال «در خانه» به شهرت رسید.بادکوبه در سریال در خانه نقش محسن یکی از سه کودک قصه را برعهده داشت. محسن فرزند آقای خورشیدی با بازی اکبر عبدی بود که گاهوبیگاه با جمله با اجازه صاحبخونه از دیوار مشترک بالا میآمد وسراغ پسرش را میگرفت.
شهلا ریاحی، اسماعیل پوررضا، رویا افشار، آرش محمودی و محمد چراغعلی در کنار بابک عبدی و بابک بادکوبه دیگر بازیگران سریال در خانه بودند. بادکوبه بعد از درخانه، بافیلمهای سفرجادویی و همخانه بازیگری راادامه دادوالبته با برنامههایی مثل «با جوانان» و «اینجا آینده» مجریگری را آزمود.اودرمیانه راه اما ازبازیگری و اجرا فاصله گرفت وبه حوزههای دیگری ازجمله کارگردانی، تهیهکنندگی، انیمیشن و کارهای تبلیغاتی روی آورد. خودش میگوید به این دلیل از بازیگری فاصله گرفته است که وضع مالی نه چندان مطلوب برخی از بازیگران رامیبیند وحوصله وصبر لازم راهم برای رسیدن پیشنهاد بازی ندارد. بادکوبه البته تاکید میکند که پیشنهادهای جذاب برای بازیگری را رد نمیکند و نقشهای خوب را حتما خواهد پذیرفت.
مدتی پیش سریال در خانه روی آنتن شبکه آیفیلم بود. خودتان بازپخش این سریال را دیدهاید؟
بله، تقریبا همه بازپخشهای در خانه را دیدهام. بازخوردهای خیلی خوبی هم میگیرم. پدرم ازمسئولان صداوسیما بودند و من از کودکی در مهدکودک سازمان بزرگ شدم و کاملا با این محیط آشنا بودم. شش ساله بودم که در برنامه بچهها این رو شنیدید؟ بازی کردم و بعد هم در۹سالگی جلوی دوربین سریال درخانه رفتم. دیگر ادامه دادم تا اجرا و تهیهکنندگی و کارگردانی فیلم بیننده زیاد داردوهربارسریال درخانه ازاین شبکه پخش میشود، بازخوردهای خیلی خوبی ازمردم هم در کوچه وخیابان و هم شبکههای اجتماعی میگیرم.دهه شصتیها به شکل عجیبی این سریال را دوست دارند و گویی نه در تار و پود مردم تنیده شده است. بسیاری از مردم هنوز فکر میکنند آقای عبدی پدر واقعیام هستند وهربار که من رامیبینند حال ایشان را جویا میشوند. یکبار که با آقای عبدی صحبت میکردم ایشان هم میگفت مردم سراغ تو را از من میگیرند، چون فکر میکنند پسر واقعیام هستی. اینها نشان میدهد که در خانه چقدر سریال موفقی بوده است. سریال درزمانی روی آنتن میرفت که تلویزیون فقط دو شبکه داشت و ساعت کار شبکهها هم از عصر بود و بقیه روز، به اصطلاح برفک پخش میشد.
با وجودی که نزدیک به ۴۰ سال از ساخت در خانه میگذرد و فضای قصه هم در دهه ۶۰ میگذرد اما حتی نسلهای جدید مخاطبان تلویزیون هم با این سریال ارتباط برقرار میکنند.
بله،باید تبریک گفت به آقای بیژن بیرنگ وروح مرحوم مسعود رسام هم شادکه در دهه۶۰ و۷۰هر کاری رامیساختند، پرمخاطب وماندگار بود.قصهای که مینوشتند ازدل جامعه برمیآمد وبه فرهنگ عامه ومسائل روز اجتماع مربوط میشد. طبیعتا هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. البته انتخاب بازیگران هم درجذابیت در خانه خیلی تأثیرگذار بود. آقایان عبدی و رضاپور و خانمها ریاحی و افشار بهترین گزینهها بودند. فقط من و آرش ومحمد بازیگران مبتدی بودیم وبقیه حرفهای و در اوج شهرت بودند. آن زمان سریالهای زیادی ساخته میشد ولی درخانه خیلی به دل مردم نشست. قصه خوب این سریال از دل جامعه برآمده بود و واقعا اثرگذاری داشت. مردم قصه روان سریال را که به روزمرگیهای زندگی میپرداخت، دوست داشتند.
شما شروع خوبی در بازیگری داشتید. بعد ازسریال در خانه، درفیلمهای سفر جادویی و همخانه هم بازی کردید اما ادامه ندادید و به حوزههای دیگر ورود کردید؟
بله، همانطور که اشاره کردید بعد از در خانه، در فیلمهای سفر جادویی و همخانه هم با آقای عبدی همبازی شدم. در تلویزیون هم خیلی فعالیت داشتم اما وقتی دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم، به فعالیتهای دیگری مثل برندسازی روی آوردم. راستش این فعالیتها را از بازیگری جذابتر دیدم، بهرغم اینکه پیشنهاد هم برای کار داشتم. هنور هم برای بازیگری پیشنهاد میشود. مثلا چند وقت پیش آقای تنابنده پیشنهاد همکاری دادند یا آقای رامبد جوان هم برای فیلمشان دعوت کردند اما اینقدر درگیر کار شدهام که از دنیای بازیگری فاصله گرفتهام. در دانشگاه کارگردانی خواندهام و تهیهکننده رسمی سینما هم هستم و چند فیلم را هم تهیه کردهام اما بازیگری حسابش فرق میکند. بازیگری شغل اول محسوب میشود و باید برایش همهچیزتان را بگذارید. کار بینهایت سختی هم هست و صبوری زیادی نیاز دارد. من هم اصلا صبر ندارم و دوست دارم همیشه کار کنم. در این شرایط، ترجیح میدهم تولید کنم و کارگردان و تهیهکننده باشم تا بازیگر.
اگر پیشنهاد خوبی برای بازیگری داشته باشید قبول میکنید؟
خیلی برایم مهم است که چه نقشی باشد. به هر حال، از شش سالگی تا ۲۰ سالگی بازی کردهام و کیفیت نقش برایم اهمیت دارد. اگر نقش خوبی باشد حتما قبول میکنم.
اگر به گذشته برگردید آیا همین مسیر را خواهید رفت؟
بله، مسیر کاریام همین خواهد بود. گفتم که آدم صبوری نیستم ودوست دارم همیشه کارکنم.نمیتوانم انتظار بکشم که کارگردانی بیاید و برای فلان نقش انتخابم کند. در ضمن میبینم که بعضی از بازیگران دورههای بیکاری زیادی دارند و با بیپولی و شرایط سخت زندگی میکنند. شخصیتم طوری است که نمیتوانم بیکاری حتی یکیدوماهه را تحمل کنم. حتی دوست ندارم مثل بعضی از بازیگران در کنار بازیگری، رستوران یا کافه بزنم. نمیتوانم همزمان دو کار را انجام دهم. دلم میخواهد یا بازیگر موفقی باشم یا کافهدار موفق. تمرکزم به اینگونه است.
البته شایدبه واسطه پدرتان وفعالیت ازکودکی،میتوانستیددربازیگری موفق باشیدوبا مشکلاتی که اشاره کردید،مواجه نشوید؟
راستش بازیگر شدن من ارتباطی به پدرم نداشت. آقای بیرنگ مرا در صداوسیما دیدند و گفتند چقدر شبیه اکبر عبدی هستی و در نتیجه، نقش محسن را در سریال در خانه پیشنهاد دادند. پس از پخش سریال در خانه خیلی مشهور شده بودم و پیشنهاد کار زیاد داشتم اما خودم مسیر دیگری را انتخاب کردم.
مدتی هم به شکل نسبتا جدی به کار اجرا پرداختید اما باز هم ادامه ندادید. چرا؟
بله، برنامههای زیادی مثل اینجا آینده را اجرا کردم اما باید فضای کاری هم تو را بخواهد و شرایط برای فعالیت مساعد باشد.
خاطره ناگفتهای از بازی در سریال در خانه دارید؟
تیم بسیار حرفهای در کارحضور داشتند ودرهرقسمت هم یک بازیگرمهمان به بازیگران اضافه میشد.خانهای که تصویربرداری در آن انجام میشد و خانه بغلیاش که آقای خورشیدی و پسرش محسن در آن زندگی میکردند، در اصل بخشی از یک مدرسه مخروبه است که با یک دیوار کاذب از هم جدا شده بود. فیلمبرداری از اول مهر شروع شد و تا اواخر دیماه طول کشید.ما سه تا بچه از صبح تا ساعت 6 غروب سر کار بودیم و در عینحال باید درس هم میخواندیم. من سال چهارم ابتدایی بودم. خانم شهلا ریاحی خیلی حرفهای بودند و سریال در خانه، اولین بازی ایشان پس از انقلاب بود. کار با آقای عبدی هم خیلی لذتبخش بود. من بعدها در فیلمهای سفر جادویی و همخانه دوباره با آقای عبدی همبازی شدم. همیشه به شوخی میگفت یکروز هم من نقش پسر تو را بازی میکنم. همه ما در سر پروژه در خانه مثل یک خانواده بودیم و آنقدر علاقه و دوستی در میانمان بود که خروجی تلاشمان یک سریال جذاب و موفق شد. اگر دوستی و صمیمیت و کار تیمی نباشد، نتیجه مورد نظر حاصل نمیشود. گاهی من و آرش و محمد پشتصحنه دعوایمان میشد و قهر میکردیم. یکی از دردسرهای گروه همین بود که باید ما را با هم آشتی میدادند و بعد جلوی دوربین میفرستادند.
از دو همبازیتان آرش محمودی و محمد چراغعلی خبری دارید و در ارتباط هستید؟
آرش در استرالیا زندگی میکند و محمد مدیر مالی درصداوسیماست. گاهی اوقات با هم حرف میزنیم و پیش محمد هم میروم.
بازیگران در خانه، سرنوشت جالبی هم داشتند. خانم رویا افشار که بعد از این سریال تا سالها بازی نکردند و آقای پوررضا هم خیلی کمکار هستند. شما و دو بازیگر کودک دیگر هم که بازیگری را ادامه ندادید.
زندگی اینگونه است. آرش از ایران رفت، محمد درگیر کار اداری شد،خانم افشار به انتخاب خودشان از بازیگری فاصله گرفتند و دوباره برگشتند و آقای پوررضا هم بهدنبال کارگردانی و برنامهسازی رفتند. البته شرایط اقتصادی هم خیلی مهم است. از بازیگری پول درنمیآید و باید از فرصتهای کوتاهی که داری بهخوبی استفاده کنی. بازیگران در ایران سندیکا هم ندارند و در نتیجه از شرایط خوبی برخوردار نیستند.
مردم هنوز شما و سریال در خانه را به یاد میآورند؟
بله، بهشدت. مدتی پیش مسافرتی به خارج از کشوررفتم و ایرانیهای آنجا هم مرامیشناختند. برای خودم هم جای تعجب داشت. البته از آرش و محمد هم سؤال میکنند و البته شاید چون من بعد از خانه همچنان بازیگری را ادامه دادم، در حافظه مردم بیشتر مانده باشم.
این روزها به چه کاری مشغول هستید؟
کارهای تبلیغاتی و آگهیهای تلویزیونی تولید میکنم،به برندها و کسبوکارها مشاوره میدهم، فصلنامه تخصصی بازاریابی و تبلیغات منتشر کرده و در انتشارات و مدرسه مارکتینگ دارم و یک آژانس تبلیغاتی را اداره میکنم.
زهرا صلواتی - خبرنگارمدتی پیش سریال در خانه روی آنتن شبکه آیفیلم بود. خودتان بازپخش این سریال را دیدهاید؟
بله، تقریبا همه بازپخشهای در خانه را دیدهام. بازخوردهای خیلی خوبی هم میگیرم. پدرم ازمسئولان صداوسیما بودند و من از کودکی در مهدکودک سازمان بزرگ شدم و کاملا با این محیط آشنا بودم. شش ساله بودم که در برنامه بچهها این رو شنیدید؟ بازی کردم و بعد هم در۹سالگی جلوی دوربین سریال درخانه رفتم. دیگر ادامه دادم تا اجرا و تهیهکنندگی و کارگردانی فیلم بیننده زیاد داردوهربارسریال درخانه ازاین شبکه پخش میشود، بازخوردهای خیلی خوبی ازمردم هم در کوچه وخیابان و هم شبکههای اجتماعی میگیرم.دهه شصتیها به شکل عجیبی این سریال را دوست دارند و گویی نه در تار و پود مردم تنیده شده است. بسیاری از مردم هنوز فکر میکنند آقای عبدی پدر واقعیام هستند وهربار که من رامیبینند حال ایشان را جویا میشوند. یکبار که با آقای عبدی صحبت میکردم ایشان هم میگفت مردم سراغ تو را از من میگیرند، چون فکر میکنند پسر واقعیام هستی. اینها نشان میدهد که در خانه چقدر سریال موفقی بوده است. سریال درزمانی روی آنتن میرفت که تلویزیون فقط دو شبکه داشت و ساعت کار شبکهها هم از عصر بود و بقیه روز، به اصطلاح برفک پخش میشد.
با وجودی که نزدیک به ۴۰ سال از ساخت در خانه میگذرد و فضای قصه هم در دهه ۶۰ میگذرد اما حتی نسلهای جدید مخاطبان تلویزیون هم با این سریال ارتباط برقرار میکنند.
بله،باید تبریک گفت به آقای بیژن بیرنگ وروح مرحوم مسعود رسام هم شادکه در دهه۶۰ و۷۰هر کاری رامیساختند، پرمخاطب وماندگار بود.قصهای که مینوشتند ازدل جامعه برمیآمد وبه فرهنگ عامه ومسائل روز اجتماع مربوط میشد. طبیعتا هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. البته انتخاب بازیگران هم درجذابیت در خانه خیلی تأثیرگذار بود. آقایان عبدی و رضاپور و خانمها ریاحی و افشار بهترین گزینهها بودند. فقط من و آرش ومحمد بازیگران مبتدی بودیم وبقیه حرفهای و در اوج شهرت بودند. آن زمان سریالهای زیادی ساخته میشد ولی درخانه خیلی به دل مردم نشست. قصه خوب این سریال از دل جامعه برآمده بود و واقعا اثرگذاری داشت. مردم قصه روان سریال را که به روزمرگیهای زندگی میپرداخت، دوست داشتند.
شما شروع خوبی در بازیگری داشتید. بعد ازسریال در خانه، درفیلمهای سفر جادویی و همخانه هم بازی کردید اما ادامه ندادید و به حوزههای دیگر ورود کردید؟
بله، همانطور که اشاره کردید بعد از در خانه، در فیلمهای سفر جادویی و همخانه هم با آقای عبدی همبازی شدم. در تلویزیون هم خیلی فعالیت داشتم اما وقتی دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم، به فعالیتهای دیگری مثل برندسازی روی آوردم. راستش این فعالیتها را از بازیگری جذابتر دیدم، بهرغم اینکه پیشنهاد هم برای کار داشتم. هنور هم برای بازیگری پیشنهاد میشود. مثلا چند وقت پیش آقای تنابنده پیشنهاد همکاری دادند یا آقای رامبد جوان هم برای فیلمشان دعوت کردند اما اینقدر درگیر کار شدهام که از دنیای بازیگری فاصله گرفتهام. در دانشگاه کارگردانی خواندهام و تهیهکننده رسمی سینما هم هستم و چند فیلم را هم تهیه کردهام اما بازیگری حسابش فرق میکند. بازیگری شغل اول محسوب میشود و باید برایش همهچیزتان را بگذارید. کار بینهایت سختی هم هست و صبوری زیادی نیاز دارد. من هم اصلا صبر ندارم و دوست دارم همیشه کار کنم. در این شرایط، ترجیح میدهم تولید کنم و کارگردان و تهیهکننده باشم تا بازیگر.
اگر پیشنهاد خوبی برای بازیگری داشته باشید قبول میکنید؟
خیلی برایم مهم است که چه نقشی باشد. به هر حال، از شش سالگی تا ۲۰ سالگی بازی کردهام و کیفیت نقش برایم اهمیت دارد. اگر نقش خوبی باشد حتما قبول میکنم.
اگر به گذشته برگردید آیا همین مسیر را خواهید رفت؟
بله، مسیر کاریام همین خواهد بود. گفتم که آدم صبوری نیستم ودوست دارم همیشه کارکنم.نمیتوانم انتظار بکشم که کارگردانی بیاید و برای فلان نقش انتخابم کند. در ضمن میبینم که بعضی از بازیگران دورههای بیکاری زیادی دارند و با بیپولی و شرایط سخت زندگی میکنند. شخصیتم طوری است که نمیتوانم بیکاری حتی یکیدوماهه را تحمل کنم. حتی دوست ندارم مثل بعضی از بازیگران در کنار بازیگری، رستوران یا کافه بزنم. نمیتوانم همزمان دو کار را انجام دهم. دلم میخواهد یا بازیگر موفقی باشم یا کافهدار موفق. تمرکزم به اینگونه است.
البته شایدبه واسطه پدرتان وفعالیت ازکودکی،میتوانستیددربازیگری موفق باشیدوبا مشکلاتی که اشاره کردید،مواجه نشوید؟
راستش بازیگر شدن من ارتباطی به پدرم نداشت. آقای بیرنگ مرا در صداوسیما دیدند و گفتند چقدر شبیه اکبر عبدی هستی و در نتیجه، نقش محسن را در سریال در خانه پیشنهاد دادند. پس از پخش سریال در خانه خیلی مشهور شده بودم و پیشنهاد کار زیاد داشتم اما خودم مسیر دیگری را انتخاب کردم.
مدتی هم به شکل نسبتا جدی به کار اجرا پرداختید اما باز هم ادامه ندادید. چرا؟
بله، برنامههای زیادی مثل اینجا آینده را اجرا کردم اما باید فضای کاری هم تو را بخواهد و شرایط برای فعالیت مساعد باشد.
خاطره ناگفتهای از بازی در سریال در خانه دارید؟
تیم بسیار حرفهای در کارحضور داشتند ودرهرقسمت هم یک بازیگرمهمان به بازیگران اضافه میشد.خانهای که تصویربرداری در آن انجام میشد و خانه بغلیاش که آقای خورشیدی و پسرش محسن در آن زندگی میکردند، در اصل بخشی از یک مدرسه مخروبه است که با یک دیوار کاذب از هم جدا شده بود. فیلمبرداری از اول مهر شروع شد و تا اواخر دیماه طول کشید.ما سه تا بچه از صبح تا ساعت 6 غروب سر کار بودیم و در عینحال باید درس هم میخواندیم. من سال چهارم ابتدایی بودم. خانم شهلا ریاحی خیلی حرفهای بودند و سریال در خانه، اولین بازی ایشان پس از انقلاب بود. کار با آقای عبدی هم خیلی لذتبخش بود. من بعدها در فیلمهای سفر جادویی و همخانه دوباره با آقای عبدی همبازی شدم. همیشه به شوخی میگفت یکروز هم من نقش پسر تو را بازی میکنم. همه ما در سر پروژه در خانه مثل یک خانواده بودیم و آنقدر علاقه و دوستی در میانمان بود که خروجی تلاشمان یک سریال جذاب و موفق شد. اگر دوستی و صمیمیت و کار تیمی نباشد، نتیجه مورد نظر حاصل نمیشود. گاهی من و آرش و محمد پشتصحنه دعوایمان میشد و قهر میکردیم. یکی از دردسرهای گروه همین بود که باید ما را با هم آشتی میدادند و بعد جلوی دوربین میفرستادند.
از دو همبازیتان آرش محمودی و محمد چراغعلی خبری دارید و در ارتباط هستید؟
آرش در استرالیا زندگی میکند و محمد مدیر مالی درصداوسیماست. گاهی اوقات با هم حرف میزنیم و پیش محمد هم میروم.
بازیگران در خانه، سرنوشت جالبی هم داشتند. خانم رویا افشار که بعد از این سریال تا سالها بازی نکردند و آقای پوررضا هم خیلی کمکار هستند. شما و دو بازیگر کودک دیگر هم که بازیگری را ادامه ندادید.
زندگی اینگونه است. آرش از ایران رفت، محمد درگیر کار اداری شد،خانم افشار به انتخاب خودشان از بازیگری فاصله گرفتند و دوباره برگشتند و آقای پوررضا هم بهدنبال کارگردانی و برنامهسازی رفتند. البته شرایط اقتصادی هم خیلی مهم است. از بازیگری پول درنمیآید و باید از فرصتهای کوتاهی که داری بهخوبی استفاده کنی. بازیگران در ایران سندیکا هم ندارند و در نتیجه از شرایط خوبی برخوردار نیستند.
مردم هنوز شما و سریال در خانه را به یاد میآورند؟
بله، بهشدت. مدتی پیش مسافرتی به خارج از کشوررفتم و ایرانیهای آنجا هم مرامیشناختند. برای خودم هم جای تعجب داشت. البته از آرش و محمد هم سؤال میکنند و البته شاید چون من بعد از خانه همچنان بازیگری را ادامه دادم، در حافظه مردم بیشتر مانده باشم.
این روزها به چه کاری مشغول هستید؟
کارهای تبلیغاتی و آگهیهای تلویزیونی تولید میکنم،به برندها و کسبوکارها مشاوره میدهم، فصلنامه تخصصی بازاریابی و تبلیغات منتشر کرده و در انتشارات و مدرسه مارکتینگ دارم و یک آژانس تبلیغاتی را اداره میکنم.