معیار و میزان انسانیت
میخواهیم بدانیم معیار و میزان انسانیت چیست. اگر ازنظر زیستشناسی بخواهیم معیار انسانیت را به دست بدهیم، کار ساده و آسانی است. در زیستشناسی فقط جسم انسان مطرح است. در آنجا بحث میکنند که انسان در میان ردههای مختلف حیوانات در چه ردهای است.
با مقیاس زیستشناسی، همه افراد بشر که روی زمین هستند، با دوپا راه میروند، پهنناخن هستند و حرف میزنند، انسانند، و بااینمعیار هیچ تفاوتی میان انسانها از منظر انسانیت زیستشناختی نیست. ولی آیا انسانیت انسان، آنچه که شرافت و کمال انسانی نامیده میشود، به همین است؟
انسان کامل و انسان ناقص
درعلوم انسانی میبینیم سخن از انسان کامل وانسان ناقص است،سخن ازانسان پایینافتاده وانسان مترقی ومتعالی است.آن انسانی که ازنظر علوم انسانی، علوم اخلاقی، وعلوم اجتماعی میتواند کامل باشدیا ناقص،قابل ستایش و تقدیر و تکریم باشد یا برعکس، نهتنها بههیچوجه قابل ستایش و تعظیم نباشد که شایسته تحقیر هم باشد، کدام انسان است؟ معیار انسانیت چیست و در کجاست؟
این همان مسأله بسیار بسیار مهمی است که از قدیم درعلوم انسانی و نیز در ادیان ومذاهب مطرح بوده. مثلًا قرآن انسانهایی را برتر و بالاتر از فرشته و شایسته مسجودیت ملائک میداند، چنانکه میگوید: «ما به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید.» ولی درمورد انسانهایی نیز میگوید که چارپایان بر اینها برتری دارند.
چه مقیاسها و معیارهایی است که این مقدار تفاوت را به وجود آورده است؟ این امربه دین ومذهب هم ارتباط ندارد و حتی مسأله انسان در سطحی قرار گرفته که به موضوع خدا هم صددرصد بستگی ندارد؛ یعنی فیلسوفان مادی جهان هم که به خدا و دین و مذهب اعتقاد ندارند، باز مسأله انسان و انسانیت ومسأله انسان برتر و انسان فروتر را مطرح کردهاند. دراینجا این سؤال مطرح میشود که از نظر مکاتب مادی، انسان برتر و انسان فروتر چگونه انسانهایی هستند و ملاک برتری و ملاک فروتری چیست؟
یک نظریه میگوید هراندازه که انسان آگاهی و دانش بیشتری پیدا کند، انسانتر است و هراندازه که از علم و دانش بیبهرهتر باشد، از انسانیت بیبهرهتر است. درمیان علما و دانشمندان نیز هرکدام که معلوماتش بیشتر است انسانتر است.
آیا اینکه علمودانش معیار انسانیت است وتنها معیارهم هست،میتواندمورد قبول واقع شود؟ آیا شما انسانها را براساس دانششان ستایش یا نکوهش میکنید؟ من گمان نمیکنم که تنها علمودانش معیار انسانیت باشد و هر که عالمتر است انسانتر باشد. نظریه دیگر این است که انسانیت به دانش نیست. آگاهی و باخبربودن، روشنبودن به جهان، به خود و به اجتماع را نمیشود نفی کرد اما این مسلما کافی نیست. این نظریه میگوید انسانیت به خلقوخوی است نه به دانش.علم، آگاهی و چراغ است؛ انسان درحالیکه محکوم به طبیعتش است، چراغ علم را دردست دارد. ولی مسأله خلقوخو،یک امر دیگر است و غیر از مسأله آگاهی است. بهعبارت دیگر آگاهی، به آموزشهای انسان ارتباط پیدا میکند و خلقوخو به پرورشهای انسان. اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند باید او را آموزش بدهند و اگر بخواهند به انسان خلقوخوی خاص بدهند، باید او را همانگونه تربیت کنند، عادت و پرورش دهند و این یک سلسلهعواملی غیر ازعامل آموزش میخواهد، بهاینمعنی که عامل آموزش، شرط پرورش هست ولی شرط لازم است نه شرط کافی.
برگرفته از کتاب آزادی معنوی
استاد شهید مرتضی مطهری
انسان کامل و انسان ناقص
درعلوم انسانی میبینیم سخن از انسان کامل وانسان ناقص است،سخن ازانسان پایینافتاده وانسان مترقی ومتعالی است.آن انسانی که ازنظر علوم انسانی، علوم اخلاقی، وعلوم اجتماعی میتواند کامل باشدیا ناقص،قابل ستایش و تقدیر و تکریم باشد یا برعکس، نهتنها بههیچوجه قابل ستایش و تعظیم نباشد که شایسته تحقیر هم باشد، کدام انسان است؟ معیار انسانیت چیست و در کجاست؟
این همان مسأله بسیار بسیار مهمی است که از قدیم درعلوم انسانی و نیز در ادیان ومذاهب مطرح بوده. مثلًا قرآن انسانهایی را برتر و بالاتر از فرشته و شایسته مسجودیت ملائک میداند، چنانکه میگوید: «ما به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید.» ولی درمورد انسانهایی نیز میگوید که چارپایان بر اینها برتری دارند.
چه مقیاسها و معیارهایی است که این مقدار تفاوت را به وجود آورده است؟ این امربه دین ومذهب هم ارتباط ندارد و حتی مسأله انسان در سطحی قرار گرفته که به موضوع خدا هم صددرصد بستگی ندارد؛ یعنی فیلسوفان مادی جهان هم که به خدا و دین و مذهب اعتقاد ندارند، باز مسأله انسان و انسانیت ومسأله انسان برتر و انسان فروتر را مطرح کردهاند. دراینجا این سؤال مطرح میشود که از نظر مکاتب مادی، انسان برتر و انسان فروتر چگونه انسانهایی هستند و ملاک برتری و ملاک فروتری چیست؟
یک نظریه میگوید هراندازه که انسان آگاهی و دانش بیشتری پیدا کند، انسانتر است و هراندازه که از علم و دانش بیبهرهتر باشد، از انسانیت بیبهرهتر است. درمیان علما و دانشمندان نیز هرکدام که معلوماتش بیشتر است انسانتر است.
آیا اینکه علمودانش معیار انسانیت است وتنها معیارهم هست،میتواندمورد قبول واقع شود؟ آیا شما انسانها را براساس دانششان ستایش یا نکوهش میکنید؟ من گمان نمیکنم که تنها علمودانش معیار انسانیت باشد و هر که عالمتر است انسانتر باشد. نظریه دیگر این است که انسانیت به دانش نیست. آگاهی و باخبربودن، روشنبودن به جهان، به خود و به اجتماع را نمیشود نفی کرد اما این مسلما کافی نیست. این نظریه میگوید انسانیت به خلقوخوی است نه به دانش.علم، آگاهی و چراغ است؛ انسان درحالیکه محکوم به طبیعتش است، چراغ علم را دردست دارد. ولی مسأله خلقوخو،یک امر دیگر است و غیر از مسأله آگاهی است. بهعبارت دیگر آگاهی، به آموزشهای انسان ارتباط پیدا میکند و خلقوخو به پرورشهای انسان. اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند باید او را آموزش بدهند و اگر بخواهند به انسان خلقوخوی خاص بدهند، باید او را همانگونه تربیت کنند، عادت و پرورش دهند و این یک سلسلهعواملی غیر ازعامل آموزش میخواهد، بهاینمعنی که عامل آموزش، شرط پرورش هست ولی شرط لازم است نه شرط کافی.
برگرفته از کتاب آزادی معنوی
استاد شهید مرتضی مطهری
تیتر خبرها