سرقت از خانه مادرشوهر
زن جوان دستبند به دست در پلیس آگاهی یکی از شهرهای اطراف تهران نشسته است. جرمش سرقت از خانه مادر شوهر است و در غیاب او خانه مادرشوهرش را جارو کرده ولی خیلی زود دستگیر شده و نتوانسته تمام اموال سرقتی را به فروش برساند.
خودت را معرفی کن
هلیا ۳۲ ساله هستم.
سابقه داری؟
اولینبار است دستگیر میشوم.
چرا دست به سرقت زدی؟
مادرشوهرم پولدار بود و این سرقت خسارتی به اونمیزد. فکرمیکردم شناسایی نشوم وبا این پول چند وقتی راحت زندگی کنم.
چه شد که تصمیم به سرقت از او گرفتی؟
من با همسرم این سرقت را انجام دادیم. من پیشنهاد دادم از خانه مادرش سرقت کنیم که قبول کرد این کار را بکنیم تا زندگیمان بهتر شود.
چگونه سرقت کردید؟
کلید خانهاش را داشتیم. وقتی برای چند روز به شمال رفت، فرصت را مناسب دیدیم و من داخل خانه رفتم و هرچه لوازم باارزش بود برداشتم و بیرون آمدم.
چی دزدیدی؟
مقداری طلا، تعدادی سکه و چند هزار دلار و یورو و چند مجسمه را سرقت کردم و بیرون آمدم.
بعد سرقت چه کردی؟
قبل از سرقت شوهرم به مادرش گفته بود من به ایتالیا رفتم تا کسی به ما شک نکند. بعد هم چهار سکه را فروختم تا کمی پول دستمان بیاید. منتظر بودم آبها از آسیاب بیفتد تا بقیه اموال را هم بفروشم.
سکهها را چگونه فروختی؟
موضوع را به یک آشنا گفتم و او ادعا کرد خودش زیر قیمت میخرد که سکهها را به او دادم. قرار بود بقیه اموال را هم به او بفروشم که وقت نشد و دستگیر شدیم.
چطور شناسایی شدی؟
دوربینهای اطراف خانهاش چهره من راگرفت.حواسم به آن دوربینها نبود. بعد هم مادرشوهرم با دیدن تصویر، من را شناخت.
کجا دستگیر شدی؟
یکی از دوستانم تماس گرفت که پلیس شوهرت را با خودش برد که فهمیدم رازمان لو رفته، سریع به سمت یکی از روستاهای غرب کشور راه افتادم تا فرار کنم اما پلیس وسط راه سراغم آمد و دستگیر شدم.
ارزشش را داشت؟
نه. ولی فکر نمیکردیم نقشهمان نقص داشته باشد و حالا آبرویم رفت و نمیتوانم جلو خانواده خودم هم سرم را بلند کنم. من فقط میخواستم زندگی بهتری داشته باشم و این پولها برای مادرشوهرم رقمی نبود.
هلیا ۳۲ ساله هستم.
سابقه داری؟
اولینبار است دستگیر میشوم.
چرا دست به سرقت زدی؟
مادرشوهرم پولدار بود و این سرقت خسارتی به اونمیزد. فکرمیکردم شناسایی نشوم وبا این پول چند وقتی راحت زندگی کنم.
چه شد که تصمیم به سرقت از او گرفتی؟
من با همسرم این سرقت را انجام دادیم. من پیشنهاد دادم از خانه مادرش سرقت کنیم که قبول کرد این کار را بکنیم تا زندگیمان بهتر شود.
چگونه سرقت کردید؟
کلید خانهاش را داشتیم. وقتی برای چند روز به شمال رفت، فرصت را مناسب دیدیم و من داخل خانه رفتم و هرچه لوازم باارزش بود برداشتم و بیرون آمدم.
چی دزدیدی؟
مقداری طلا، تعدادی سکه و چند هزار دلار و یورو و چند مجسمه را سرقت کردم و بیرون آمدم.
بعد سرقت چه کردی؟
قبل از سرقت شوهرم به مادرش گفته بود من به ایتالیا رفتم تا کسی به ما شک نکند. بعد هم چهار سکه را فروختم تا کمی پول دستمان بیاید. منتظر بودم آبها از آسیاب بیفتد تا بقیه اموال را هم بفروشم.
سکهها را چگونه فروختی؟
موضوع را به یک آشنا گفتم و او ادعا کرد خودش زیر قیمت میخرد که سکهها را به او دادم. قرار بود بقیه اموال را هم به او بفروشم که وقت نشد و دستگیر شدیم.
چطور شناسایی شدی؟
دوربینهای اطراف خانهاش چهره من راگرفت.حواسم به آن دوربینها نبود. بعد هم مادرشوهرم با دیدن تصویر، من را شناخت.
کجا دستگیر شدی؟
یکی از دوستانم تماس گرفت که پلیس شوهرت را با خودش برد که فهمیدم رازمان لو رفته، سریع به سمت یکی از روستاهای غرب کشور راه افتادم تا فرار کنم اما پلیس وسط راه سراغم آمد و دستگیر شدم.
ارزشش را داشت؟
نه. ولی فکر نمیکردیم نقشهمان نقص داشته باشد و حالا آبرویم رفت و نمیتوانم جلو خانواده خودم هم سرم را بلند کنم. من فقط میخواستم زندگی بهتری داشته باشم و این پولها برای مادرشوهرم رقمی نبود.