
چند خط برای کتاب «سربههوا» که زندگی شهید عباس اکبری را روایت میکند
وقتی شاهرگ قلب دشمن پاره شد
کتاب «سربههوا» نوشته اکرم الفخانی، روایتی داستانی از زندگی شهید عباس اکبری است. عباس بابایی، عباس دوران، عباس اکبری و.... گویا علمی بزرگ در آسمانها جامانده برای پاسبانی از اسلام حسین(ع) که این عباسان علمدار، چشم از زمین و زمینیان شستند تا آن علم بر زمین نیفتد.
مهارت، تخصص، شجاعت و ازجانگذشتگی شهید عباس اکبری همردیف عباس بابایی و عباس دوران است اما نمیدانم چرا تابهحال فداکاری این مرد بزرگ برای کمتر کسی بازگو شده است.بعد از تمامشدن جنگ تحمیلی و امضای قطعنامه، صدام پتروشیمی ماهشهر را بمباران کرد.کادر هوانیروزهم مثل بیشتر نیروهای مسلح با شنیدن خبر پایان جنگ به تعطیلات و مرخصی رفته و تنها نیروهای کمی در پایگاهها مستقر بودند. ازبین همان چندنفر هم بعضی بهبهانههای مختلف حاضر به پرواز نشدند. پروازی باید انجام میشد تا سیلی محکمی به صورت صدام بدعهد باشد. شهیدعباس اکبری و دوستانش به فرمان امام با حمله به کرکوک بزرگترین پالایشگاه نفت عراق، این دشمن بعثی را متنبه کردند.پالایشگاه کرکوک قلب تپنده صادرات نفت عراق بود و با مدرنترین تجهیزات هوایی مثل هواپیماهای رهگیر میگ23 محافظت میشد.صدام در خواب شبش هم نمیدید ایرانیها بتوانندازسد پدافند هوایی ودفاعی کرکوک عبورکنند وخودرا به قلب تلمبهخانه نفت عراق برسانند. دشمن ایران بایدبداند اگربه پشتوانه بهروزترین تجهیزات وبیشترین امکانات به ایران دستدرازیکند، دستش قلم خواهد شد.
سکوت کامل رادیویی
فاصله پایگاه هوایی تا کرکوک عراق برای هواپیمای عباس اکبری خیلی زیاد بود.یعنی نیمهراه سوخت هواپیما تمام میشود. امکان سوختگیری زمینی وجود ندارد، پس سوختگیری هوایی بایدانجام شود.برای این عملیات مهم یک تانکر سوخترسانی بوئینگ707 تیم عملیات را همراهی میکرد. سوختگیری هوایی کاری پراضطراب، سخت و بسیار خطرناک است که جز با تمرکز، دقت و مهارت خلبان ممکن نیست ولی اینکار سخت با وجود مردخطر کارآزمودهای چون عباس اکبری انجام میگیرد. از سختیهای دیگر این عملیات این بود که خلبانها درتمام طول مسیر نباید هیچ صحبت یا ارتباطی با برج و حتی تانکر سوخت داشته باشند. یعنی عملیات باید در سکوت کامل رادیویی انجام بگیرد.
خواب پرتقالی
کتاب سربههوا نوشته اکرم الفخانی با یک خواب پرتقالی شروع میشود؛ خوابی که دختر شهید (آرزو اکبری) در آن با بابای قهرمانش خداحافظی میکند. کتاب با برشهایی از زندگی شهید روایت میشود؛ داستانکهای کوچکی که رفت و برگشتهایی بین کودکی و بزرگسالی خلبان شهید عباس اکبری است. این سوئیچکردن بین سالهای مختلف زندگی شخص برای فیلم هم شاید بیننده را از روند داستان دور کند. چه برسد به کتاب که شما هیچ تصویری ندارید و ذهن خواننده را در ابتدای کتاب کمی درگیر خود میکند ولی باقلم توانا و شیرین خانم الفخانی، یکبهیک شخصیتهای داستان اضافه میشوند و مخاطب کمکم همراه میشود.
شیطنتهای عباس
در تمام طول داستان شیطنتهای عباس دیده میشود؛ شوخیهایی که مرزی بهنام سنوسال برایش وجود ندارد. شیطنتهایی که شیرینی خواندن این کتاب مدیون آنهاست. شوخیهایی که تا آخر کتاب دیده میشود. عباس «جی منفی» کشید و خود را از بالای جنگنده عراقی به هدف تلمبهخانه نزدیک کرد.موشک سایدواندر، روی هدف قفل شد و آماده شلیک بود. عباس خوشحال بود. دستش را روی دکمه گذاشت. خندید و با لهجه قمی فریاد زد: «کُج نشستی صدام؟ پنبه توی اون ریختت بمال! خوب نگاه کن جوجهکلاغ ایرانی اومده!» (صدام خلبانان ایرانی را جوجهکلاغ ایرانی خطاب میکرد.) موشک شلیک شد. پایگاهگر گرفت. جهنم شد. شاهرگ قلب حیات عراق پاره شد.زبانههای آتش نفت تا هواپیما بالا آمد. (خلبانها) باهری و شهری که از دور انبوه آتش را از پالایشگاه دیدند، گردش بهراست کردند تا بهسمت مرز کشور برگردند. منتظر هواپیمای عباس بودند. در آسمان گشتند ولی چیزی ندیدند. آتش بود که از زمین به آسمان میبارید... شانههای مجتبی در کابین عقب میلرزید؛ با صدای بغضآلود توی بیسیم گفت: «عباس کُج رفتی؟ کُج موندی؟ جواب بده عباس قمی!» آن شب در پایگاه نوژه همدان، تلویزیون شبکه عراق را گرفته بود که سوختن لاشه هواپیما را نشان میداد.دیده شده که نیروهای بعثی، خلبانان را در حال ایجکت مورد تیراندازی قرار دادهاند و این برخلاف کنوانسیون بینالمللی است. کشور عراق باید در این رابطه پاسخگو باشد. با تمام حس غرور و افتخاری که ازمطالعه این کتاب نصیب هرخواننده ایرانی خواهد شد، خاطرنشان میکنم که از ابتدای کتاب و همان صفحات اول، اشتباهات تایپی مورد توجه بود. چهبهتر است که متن کتاب قبل از انتشار یکبار که نه، چندینبار توسط خود نویسنده که حق مادری دارد برای اثر بازبینی میشد.
الهام رضایی - مرورنویس
سکوت کامل رادیویی
فاصله پایگاه هوایی تا کرکوک عراق برای هواپیمای عباس اکبری خیلی زیاد بود.یعنی نیمهراه سوخت هواپیما تمام میشود. امکان سوختگیری زمینی وجود ندارد، پس سوختگیری هوایی بایدانجام شود.برای این عملیات مهم یک تانکر سوخترسانی بوئینگ707 تیم عملیات را همراهی میکرد. سوختگیری هوایی کاری پراضطراب، سخت و بسیار خطرناک است که جز با تمرکز، دقت و مهارت خلبان ممکن نیست ولی اینکار سخت با وجود مردخطر کارآزمودهای چون عباس اکبری انجام میگیرد. از سختیهای دیگر این عملیات این بود که خلبانها درتمام طول مسیر نباید هیچ صحبت یا ارتباطی با برج و حتی تانکر سوخت داشته باشند. یعنی عملیات باید در سکوت کامل رادیویی انجام بگیرد.
خواب پرتقالی
کتاب سربههوا نوشته اکرم الفخانی با یک خواب پرتقالی شروع میشود؛ خوابی که دختر شهید (آرزو اکبری) در آن با بابای قهرمانش خداحافظی میکند. کتاب با برشهایی از زندگی شهید روایت میشود؛ داستانکهای کوچکی که رفت و برگشتهایی بین کودکی و بزرگسالی خلبان شهید عباس اکبری است. این سوئیچکردن بین سالهای مختلف زندگی شخص برای فیلم هم شاید بیننده را از روند داستان دور کند. چه برسد به کتاب که شما هیچ تصویری ندارید و ذهن خواننده را در ابتدای کتاب کمی درگیر خود میکند ولی باقلم توانا و شیرین خانم الفخانی، یکبهیک شخصیتهای داستان اضافه میشوند و مخاطب کمکم همراه میشود.
شیطنتهای عباس
در تمام طول داستان شیطنتهای عباس دیده میشود؛ شوخیهایی که مرزی بهنام سنوسال برایش وجود ندارد. شیطنتهایی که شیرینی خواندن این کتاب مدیون آنهاست. شوخیهایی که تا آخر کتاب دیده میشود. عباس «جی منفی» کشید و خود را از بالای جنگنده عراقی به هدف تلمبهخانه نزدیک کرد.موشک سایدواندر، روی هدف قفل شد و آماده شلیک بود. عباس خوشحال بود. دستش را روی دکمه گذاشت. خندید و با لهجه قمی فریاد زد: «کُج نشستی صدام؟ پنبه توی اون ریختت بمال! خوب نگاه کن جوجهکلاغ ایرانی اومده!» (صدام خلبانان ایرانی را جوجهکلاغ ایرانی خطاب میکرد.) موشک شلیک شد. پایگاهگر گرفت. جهنم شد. شاهرگ قلب حیات عراق پاره شد.زبانههای آتش نفت تا هواپیما بالا آمد. (خلبانها) باهری و شهری که از دور انبوه آتش را از پالایشگاه دیدند، گردش بهراست کردند تا بهسمت مرز کشور برگردند. منتظر هواپیمای عباس بودند. در آسمان گشتند ولی چیزی ندیدند. آتش بود که از زمین به آسمان میبارید... شانههای مجتبی در کابین عقب میلرزید؛ با صدای بغضآلود توی بیسیم گفت: «عباس کُج رفتی؟ کُج موندی؟ جواب بده عباس قمی!» آن شب در پایگاه نوژه همدان، تلویزیون شبکه عراق را گرفته بود که سوختن لاشه هواپیما را نشان میداد.دیده شده که نیروهای بعثی، خلبانان را در حال ایجکت مورد تیراندازی قرار دادهاند و این برخلاف کنوانسیون بینالمللی است. کشور عراق باید در این رابطه پاسخگو باشد. با تمام حس غرور و افتخاری که ازمطالعه این کتاب نصیب هرخواننده ایرانی خواهد شد، خاطرنشان میکنم که از ابتدای کتاب و همان صفحات اول، اشتباهات تایپی مورد توجه بود. چهبهتر است که متن کتاب قبل از انتشار یکبار که نه، چندینبار توسط خود نویسنده که حق مادری دارد برای اثر بازبینی میشد.
الهام رضایی - مرورنویس