
خانواده اولین مدرسه فرهنگ فرزندان
خانواده، نخستین و مؤثرترین بستر رشد شخصیت کودک است. جایی که نهتنها غذا، سرپناه و امنیت عاطفی فراهم میشود، بلکه کودک از همان نخستین سالهای زندگی با مفاهیمی بسیار مهمتری مثل هویت، ارزش، معنا و فرهنگ آشنا میشود.
تأثیر فرهنگ بر رشد کودک یکی ازمهمترین مواردی است که امروزه درجوامع مختلف مورد بررسی قرارمیگیرد اما تربیت فرهنگی چیست؟ منظور از تربیت فرهنگی، فرآیندی است که طی آن،باورها، آداب،رسوم، زبان،سنتها،نگرشها و شیوههای زندگی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. این تربیت، همان چیزی است که کودک را از یک «فرد زیستی» به یک «انسان اجتماعی و فرهنگی» تبدیل میکند. کودک، در دل خانواده یاد میگیرد که چه چیزی درست یا نادرست است، چه رفتاری پسندیده یا ناپسند است، به چه چیزهایی افتخار و از چه چیزهایی پرهیز کند. همه اینها در فضایی صمیمی، تدریجی و اغلب ناخودآگاه رخ میدهد اما آثار آن تا سالهای طولانی باقی میماند.
چالش تعادل بین سنت و مدرنیته
در دنیای امروز که مرزهای فرهنگی شکسته شده و کودکان حتی پیش از ورود به مدرسه با دنیایی پر از رنگ، زبان و ارزشهای متفاوت در فضای مجازی روبهرو میشوند، تربیت فرهنگی دیگر یک امر حاشیهای یا فرعی نیست. اتفاقا این روزها اهمیت آن بیشتر هم شده است. کودکی که از نظر فرهنگی تربیت نشده باشد، ممکن است در مواجهه با دنیای متنوع و گاه متضاد بیرون، دچار سردرگمی هویتی، بیهویتی یا حتی ازخودبیگانگی شود. خانوادهها، در چنین شرایطی باید نقشی فعال، آگاهانه و مهربانانه ایفا کنند. آنها باید با کودکان خود درباره ریشههای فرهنگی، زبان مادری، تاریخ، هنر، ادبیات و ارزشهای اجتماعی حرف بزنند، قصهها و ضربالمثلها را روایت کرده و با رفتارهای روزمره خود فرهنگ را زندگی کنند تا کودکان از طریق مشاهده، تقلید و تجربه، آن را درونی کنند.نقش خانواده در این میان دووجهی است. از یکسو، خانواده باید حافظ سنتهای فرهنگی باشد؛ همان عناصر عمیق و ارزشمندی که نسلهای پیشین در طی قرنها شکل دادهاند. از سوی دیگر، خانواده باید کودک را برای زندگی در دنیای امروز آماده کند؛ دنیایی که در آن تنوع فرهنگی، تغییرات سریع، فناوری، سبکهای زندگی متفاوت و مفاهیم نوظهور، بخش اجتنابناپذیر زندگی هستند.تعادل میان این دو، شاید یکی از سختترین و مهمترین وظایف والدین در دوران معاصر باشد.
نقش والدین در تربیت فرهنگی
بدیهی است که تلاش برای انتقال فرهنگ سنتی به شکل یکجانبه یا از موضع قدرت، نتیجهای معکوس دارد. کودکان و نوجوانان امروز، پرسشگر، آگاه و مستقل هستند. آنها تنها به تقلید از والدین راضی نمیشوند، بلکه میخواهند دلیل رفتارها را بدانند و انتخاب کنند. بنابراین، والدینی موفقترند که با فرزندان خود وارد گفتوگو شوند، به سؤالاتشان پاسخ دهند، اجازه تجربه بدهند و همزمان چهارچوبهایی شفاف و صمیمی برای رفتارهای فرهنگی تعیین کنند. البته این تربیت نباید به معنای تحمیل یا محدودسازی کودک باشد، بلکه باید راهی باشد برای ریشهدار کردن هویت و در عین حال باز گذاشتن راه برای رشد، تطبیق و انتخاب.در این مسیر، پدر و مادر بایدخودشان آگاه باشند. آگاهی فرهنگی والدین از تاریخ، هنر، زبان، ادبیات، اسطورهها وارزشهای بومی به آنها امکان میدهدکه الگوی مؤثری برای فرزندان خودباشند امااین آگاهی بایدبا انعطافپذیری همراه باشد؛ اینکه بپذیرند برخی ارزشهای سنتی ممکن است نیاز به بازنگری داشته باشند و برخی عناصر فرهنگ مدرن میتوانند فرصتهایی تازه برای رشد فردی و اجتماعی فرزندانشان ایجاد کنند. خانوادهای که از یکسو کودک را با میراث فرهنگیاش آشنا میکند و از سوی دیگر، به او میآموزد که با دنیای نوین با دیدی باز و منتقدانه برخورد کند، در حقیقت در حال تربیت انسانی متعادل، ریشهدار و آیندهنگر است.
کودک با چشم و گوش خود یاد میگیرد
نقش خانواده در تربیت فرهنگی، فقط به شکل رفتارها محدود نمیشود. حتی انتخاب موسیقیای که در خانه شنیده میشود، کتابهایی که در قفسه قرار دارند، نوع فیلمهایی که خانواده تماشا میکند یا حتی گفتوگوهای ساده سر میز شام، همه بخشی از این تربیت هستند. کودک با چشم و گوش خود یاد میگیرد و بیش از آنکه از نصیحتها تأثیر بگیرد، از زندگی والدین خود میآموزد. بنابراین، خانوادهای که خود اهل مطالعه، پرسش، گفتوگو، هنر، احترام و تعامل باشد، بیآنکه فریاد بزند یا امر کند، بهترین معلم فرهنگی برای فرزند خویش خواهد بود.
در نهایت، باید گفت که تربیت فرهنگی، یک مسیر طولانی، عمیق و مداوم است. سفری که از خانه آغاز میشود اما تا سالها در مدرسه، دانشگاه، اجتماع و حتی دنیای مجازی ادامه دارد. خانواده در این سفر نقشی مهم دارد. آنها میتوانند فرزندی تربیت کنند که هم به ریشههای فرهنگی خود افتخار کند، هم با دیگر فرهنگها تعامل کند، هم هویتی استوار داشته باشد و هم نگاهی باز و انساندوستانه به جهان.
فاطمه نوروزی - روزنامهنگارچالش تعادل بین سنت و مدرنیته
در دنیای امروز که مرزهای فرهنگی شکسته شده و کودکان حتی پیش از ورود به مدرسه با دنیایی پر از رنگ، زبان و ارزشهای متفاوت در فضای مجازی روبهرو میشوند، تربیت فرهنگی دیگر یک امر حاشیهای یا فرعی نیست. اتفاقا این روزها اهمیت آن بیشتر هم شده است. کودکی که از نظر فرهنگی تربیت نشده باشد، ممکن است در مواجهه با دنیای متنوع و گاه متضاد بیرون، دچار سردرگمی هویتی، بیهویتی یا حتی ازخودبیگانگی شود. خانوادهها، در چنین شرایطی باید نقشی فعال، آگاهانه و مهربانانه ایفا کنند. آنها باید با کودکان خود درباره ریشههای فرهنگی، زبان مادری، تاریخ، هنر، ادبیات و ارزشهای اجتماعی حرف بزنند، قصهها و ضربالمثلها را روایت کرده و با رفتارهای روزمره خود فرهنگ را زندگی کنند تا کودکان از طریق مشاهده، تقلید و تجربه، آن را درونی کنند.نقش خانواده در این میان دووجهی است. از یکسو، خانواده باید حافظ سنتهای فرهنگی باشد؛ همان عناصر عمیق و ارزشمندی که نسلهای پیشین در طی قرنها شکل دادهاند. از سوی دیگر، خانواده باید کودک را برای زندگی در دنیای امروز آماده کند؛ دنیایی که در آن تنوع فرهنگی، تغییرات سریع، فناوری، سبکهای زندگی متفاوت و مفاهیم نوظهور، بخش اجتنابناپذیر زندگی هستند.تعادل میان این دو، شاید یکی از سختترین و مهمترین وظایف والدین در دوران معاصر باشد.
نقش والدین در تربیت فرهنگی
بدیهی است که تلاش برای انتقال فرهنگ سنتی به شکل یکجانبه یا از موضع قدرت، نتیجهای معکوس دارد. کودکان و نوجوانان امروز، پرسشگر، آگاه و مستقل هستند. آنها تنها به تقلید از والدین راضی نمیشوند، بلکه میخواهند دلیل رفتارها را بدانند و انتخاب کنند. بنابراین، والدینی موفقترند که با فرزندان خود وارد گفتوگو شوند، به سؤالاتشان پاسخ دهند، اجازه تجربه بدهند و همزمان چهارچوبهایی شفاف و صمیمی برای رفتارهای فرهنگی تعیین کنند. البته این تربیت نباید به معنای تحمیل یا محدودسازی کودک باشد، بلکه باید راهی باشد برای ریشهدار کردن هویت و در عین حال باز گذاشتن راه برای رشد، تطبیق و انتخاب.در این مسیر، پدر و مادر بایدخودشان آگاه باشند. آگاهی فرهنگی والدین از تاریخ، هنر، زبان، ادبیات، اسطورهها وارزشهای بومی به آنها امکان میدهدکه الگوی مؤثری برای فرزندان خودباشند امااین آگاهی بایدبا انعطافپذیری همراه باشد؛ اینکه بپذیرند برخی ارزشهای سنتی ممکن است نیاز به بازنگری داشته باشند و برخی عناصر فرهنگ مدرن میتوانند فرصتهایی تازه برای رشد فردی و اجتماعی فرزندانشان ایجاد کنند. خانوادهای که از یکسو کودک را با میراث فرهنگیاش آشنا میکند و از سوی دیگر، به او میآموزد که با دنیای نوین با دیدی باز و منتقدانه برخورد کند، در حقیقت در حال تربیت انسانی متعادل، ریشهدار و آیندهنگر است.
کودک با چشم و گوش خود یاد میگیرد
نقش خانواده در تربیت فرهنگی، فقط به شکل رفتارها محدود نمیشود. حتی انتخاب موسیقیای که در خانه شنیده میشود، کتابهایی که در قفسه قرار دارند، نوع فیلمهایی که خانواده تماشا میکند یا حتی گفتوگوهای ساده سر میز شام، همه بخشی از این تربیت هستند. کودک با چشم و گوش خود یاد میگیرد و بیش از آنکه از نصیحتها تأثیر بگیرد، از زندگی والدین خود میآموزد. بنابراین، خانوادهای که خود اهل مطالعه، پرسش، گفتوگو، هنر، احترام و تعامل باشد، بیآنکه فریاد بزند یا امر کند، بهترین معلم فرهنگی برای فرزند خویش خواهد بود.
در نهایت، باید گفت که تربیت فرهنگی، یک مسیر طولانی، عمیق و مداوم است. سفری که از خانه آغاز میشود اما تا سالها در مدرسه، دانشگاه، اجتماع و حتی دنیای مجازی ادامه دارد. خانواده در این سفر نقشی مهم دارد. آنها میتوانند فرزندی تربیت کنند که هم به ریشههای فرهنگی خود افتخار کند، هم با دیگر فرهنگها تعامل کند، هم هویتی استوار داشته باشد و هم نگاهی باز و انساندوستانه به جهان.