نسخه Pdf

روان‌شناسی زرد؛ تله شادمانی

چالش و خطرات کتاب های روان‌شناسی زرد را در گفت‌وگو با دکتر حمیرا آزادمنش بررسی کردیم

روان‌شناسی زرد؛ تله شادمانی

روان‌شناسی زرد نوعی از محتواهای روان‌شناسی است که سطحی، عامه‌پسند و اغلب بدون پشتوانه علمی و تحقیقاتی هستند. این نوع روان‌شناسی بیشتر با هدف جذب مخاطب، فروش بیشتر یا ایجاد احساسات خوب و مثبت موقتی در خواننده تولید می‌شوند و در واقع به‌دنبال توسعه واقعی دانش یا بهبود پایدار روان افراد نیستند.

متأسفانه این روزها به‌کرات شاهد نشر و توزیع کتاب‌های روان‌شناسی زرد در جامعه هستیم که آسیب‌های بسیار زیادی به بنیان خانواده و سلامت روان مردم وارد می‌کنند.برخی کارشناسان و پژوهشگران این حوزه معتقدند که سادگی بیش از حد، کلی‌گویی و توصیه‌های عمومی همچون عبارت خودت را دوست داشته باش، شعارزدگی مثل استفاده از جملات انگیزشی سطحی شبیه نقل‌قول‌های اینستاگرامی، عدم ارجاع به منابع علمی معتبر وتأکید بر موفقیت سریع و آسان ازجمله ویژگی‌های روان‌شناسی زرد هستند. علاوه برآن، لازم است یادآورشویم که در روان‌شناسی علمی، پژوهش‌ها علمی و براساس آزمایش‌ها و آمارها بوده اما در روان‌شناسی زرد، بر پایه احساس و تجربه شخصی نکات روان‌شناسی بیان می‌شود. در روان‌شناسی علمی، فهم رفتار و بهبود سلامت روان مورد توجه است اما در روان‌شناسی زرد، انگیزش و فروش بیشتر مورد توجه بوده یا بهره‌گیری از روان‌شناسی علمی اثرات بلندمدت دارد اما روان‌شناسی زرد، اثرات کوتاه‌مدت و گاه فریبنده‌ای را به‌دنبال دارد. 

فانتزی خطرناک روان‌شناسی زرد  
حمیرا آزادمنش، دکترای روان‌شناسی تربیتی و زوج درمانگر و روان‌درمانگر درخصوص روان‌شناسی زرد اظهار می‌کند: روان‌شناسی زرد یا «روان‌شناسی عامه‌پسند سطحی» معمولا با تکیه بر جملات انگیزشی، توصیه‌های کلیشه‌ای و غیرقابل اجرا و نادیده گرفتن پیچیدگی‌های روان انسان، تصویری آرمانی و غیرواقعی از زندگی و سلامت روان ارائه می‌دهد. در حالی که روان‌شناسی علمی مبتنی بر پژوهش، آزمون‌های تجربی و پذیرش ابعاد تاریک، دردناک و پیچیده روان انسان است. یکی از آسیب‌های جدی روان‌شناسی زرد این است که احساس ناکامی و ضعف را در افراد افزایش می‌دهد؛ چون وقتی ‌فرد نمی‌تواند همیشه مثبت‌نگر باشد، دچار احساس گناه و شکست می‌شود. در واقع، فشار برای خوشحال بودن همیشگی، می‌تواند استرس‌زا باشد. این در حالی ا‌ست که روان‌شناسی علمی به ‌فرد می‌آموزد چطور با احساسات منفی کنار بیاید، نه این‌که آنها را انکار یا سرکوب کند.وی می‌افزاید: روان‌شناسی زرد با ساختن دنیایی غیرواقعی، باعث می‌شود مخاطبان پس از مدتی از تمام علم روان‌شناسی سرخورده شوند، حتی از شکل علمی و مفید آن. روان‌شناسی علمی بر پایه‌ پژوهش، شواهد و اصول علمی بنا شده است. در این رویکرد، ما با نگاهی واقع‌گرایانه به مسائل روانی می‌پردازیم و می‌دانیم که زندگی همواره آسان و خوشایند نیست. تصور این‌که طبیعت انسان همواره در حالت خوب باشد یا در صورت بروز بدی، حتما فردی بدشانس هستیم، دیدگاهی ناپخته و غیرواقعی است. روان‌شناسی علمی ما را به سوی بلوغ روانی سوق می‌دهد‌؛ یعنی افزایش آگاهی و تماس مؤثر با واقعیت، نه فرار به دنیای خیال. در مقابل، روان‌شناسی زرد معمولا بر پایه‌ شعارها، جملات کلیشه‌ای و وعده‌های توخالی بنا شده است. در این رویکرد، با جملاتی ظاهرا مثبت اما غیرواقع‌بینانه مواجه هستیم. جملاتی که در عمل قابل اجرا نیستند و بیشتر باعث سرخوردگی می‌شوند. روان‌شناسی زرد ما را از درک واقعیت دور می‌کند و با ساده‌سازی افراطی مسائل روانی، به جای حل مسأله، آن را پنهان یا انکار می‌کند. 
این روان‌شناس تربیتی می‌گوید: حل مسائل روانی در روان‌شناسی علمی، فرآیندی زمان‌بر، پیچیده و نیازمند تلاش است. هیچ راه‌حل جادویی یا میانبری وجود ندارد. افراد هنگام مواجهه با چالش‌ها، انتخاب‌هایی دارند و می‌توانند در دام افکار منفی بمانند یا با تقویت بخش بالغ روان خود، راه‌حل‌های سازنده‌تری انتخاب کنند. در این مسیر، تحلیل سود و زیان گزینه‌ها و انتخاب مسیری با بیشترین منافع و کمترین آسیب‌ها، از اصول بنیادین حل مسأله است اما روان‌شناسی زرد، چنان وانمود می‌کند که همیشه یک راه عالی وجود دارد و کافی ا‌ست فقط مثبت بیندیشی. چنین دیدگاهی نه‌تنها ساده‌انگارانه است، بلکه ما را از مواجهه‌ واقعی با زندگی باز می‌دارد. علت محبوبیت کتاب‌های روان‌شناسی زرد هم این است که افراد را به دنیایی فانتزی و خیالی می‌برند. وقتی انسان‌ها در این دنیا سیر می‌کنند، ذهن‌شان برای مدتی رها می‌شود‌؛ شاید بتوان گفت این یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه است که ‌فرد برای کاهش تنش‌ها و اضطراب‌های درونی‌اش از آن بهره می‌گیرد. مثلا وقتی فردی حال خوبی ندارد یا افسرده یا بی‌انگیزه است، احتمال دارد سراغ کتابی برود که بتواند در لحظه، حال او را بهتر کند یا انگیزه‌ای موقت به او بدهد. در این شرایط،‌ فرد ناخودآگاه به محتوای آن کتاب پناه می‌آورد، حتی اگر آن کتاب از نظر علمی معتبر نباشد. بسیاری از افراد تفاوت بین روان‌شناسی علمی و روان‌شناسی زرد را نمی‌دانند، بنابراین محتوای این کتاب‌ها را بدون آگاهی از اعتبار آنها می‌پذیرند. معتقدم، پناه بردن به کتاب‌های روان‌شناسی زرد، نوعی مکانیسم دفاعی است‌؛ تلاشی ناخودآگاه برای فرار از واقعیت، کاهش اضطراب و تحمل احساسات منفی. 

کتاب «راز قدرت»‌؛ تحولی در زندگی انسان‌ها   
آزادمنش می‌گوید: به‌عنوان روان‌شناس معتقدم برخی کتاب‌هامی‌توانند نقش مهمی درانگیزه‌بخشی ایفا کنند.خودمن کتابی ترجمه کرده‌ام که بارها برایم ثابت شده چقدر می‌تواند به افراد کمک کند.وقتی مراجعه‌کننده‌ای برای افسردگی، اضطراب، سوگ یا شکست عاطفی مراجعه می‌کند، این کتاب را به او معرفی می‌کنم اما همیشه تأکیدم بر این است که روان‌درمانی باید ادامه پیدا کند. این کتاب مثل یک موتور انگیزشی عمل می‌کند. بارها پیام‌هایی دریافت کرده‌ام (البته مربوط به سال‌ها پیش) که گفته بودند این کتاب زندگی‌شان را متحول کرده، به آنها انگیزه و توان حرکت دوباره بخشیده است. محتوای این کتاب بر مبنای مفاهیم غیرعلمی نیست و بیشتر به جنبه‌ انگیزشی توجه کرده اما تأثیر مثبتی داشته. از این جهت، چنین کتاب‌هایی لزوما مضر نیستند و شاید دلیل محبوبیت‌شان نیز همین باشد.او ادامه می‌دهد: موضوع این است که ما نباید در «تله شادمانی» گرفتار شویم. یکی از اشکالات اساسی روان‌شناسی زرد این است که وانمود می‌کند حال خوب یک وضعیت دائمی و الزامی ا‌ست و اگر حال‌مان خوب نیست، حتما مشکل از خودمان است. در حالی که این باور اشتباه و خطرناک است. ما باید زندگی‌مان را طوری بسازیم که به انسان ایده‌آل درون‌مان نزدیک شویم.کسی که زندگی‌اش معنا،هدف و ارزش دارد؛ انسانی که خودش را با همه‌ خوبی‌ها و بدی‌هایش می‌پذیرد، نه این‌که فقط به‌دنبال حال خوب باشد. درمسیر رسیدن به اهداف‌مان، باید بتوانیم احساسات منفی‌مان را بشناسیم و با آنها مواجه شویم، نه این‌که از آنها فرار کنیم. احساسات منفی می‌توانند راهی برای شناخت خودمان و درمان درونی‌مان باشند. بنابراین، به جای این‌که فقط به دنبال شادی باشیم، باید خود را به‌عنوان یک مجموعه‌ کامل ببینیم‌؛ مجموعه‌ای از هیجانات، نقاط قوت و ضعف. این آگاهی، ما را در لحظات سخت از قلاب افکار منفی نجات می‌دهد و کمک‌مان می‌کند تا مسیر زندگی‌مان را با درک، پذیرش و هدف ادامه دهیم. همان‌طور که تب نشانه‌ای از وجود ویروس در بدن است، احساسات منفی نیز نشانه‌ای از اختلال یا رویدادی درونی در روان ما هستند. فردی که افسرده است، اگر احساس غم، بی‌انگیزگی، خشم یا تنهایی را تجربه نکند، چگونه متوجه افسردگی‌اش شود؟ این احساسات، علائم هشداردهنده‌اند‌؛ سیگنال‌هایی که از وضعیت درونی ما خبر می‌دهند. 
این زوج درمانگر و روان‌درمانگر خاطرنشان می‌کند: در روان‌شناسی زرد معمولا گفته می‌شود به احساس منفی فکر نکن یا نادیده‌اش بگیر اما چرا باید احساسات منفی را نادیده بگیریم؟ مهم است که بین احساسات منفی سالم و ناسالم تفاوت قائل شویم. این تمایز، هرچند ظریف، در فرآیند درمان بسیار کلیدی ا‌ست. مثلا احساس گناه، اگر ناسالم باشد به خودسرزنش‌گری و کاهش عزت‌نفس منجر می‌شود اما وقتی سالم باشد، مانند هشداری عمل می‌کند که به ما می‌گوید رفتاری خلاف ارزش‌های‌مان انجام داده‌ایم و ما را ترغیب می‌کند آن رفتار را تکرار نکنیم. به همین ترتیب، باید غم سالم را از غم ناسالم، خشم سالم را از خشم ناسالم و حتی احساس تنهایی سالم را از ناسالم تشخیص دهیم. این شناخت دقیق به ما کمک می‌کند مسیر بهبودی را برای افراد دچار اختلالات روانی به‌ویژه افسردگی، هموارتروآنها رابه سمت خودمراقبتی هدایت کنیم. ازسوی دیگر، نمی‌توانیم به ذهن‌مان دستور بدهیم فکر منفی نکن! چرا که ذهن انسان به‌طورطبیعی و تکاملی، گرایش به پردازش افکار منفی برای بقا و برای سازگاری دارد.این گرایش یک نوع سیستم هشداردرونی ا‌ست،پس‌هرچه بیشترباافکارمنفی بجنگیم بیشترقدرت می‌گیرند. درعوض، می‌توانیم از روش‌های ذهن‌آگاهی استفاده کنیم.تصور کنیم ذهن‌مان دو در دارد‌؛ ازیکی افکار منفی وارد می‌شوند و ما صرفا مشاهده‌شان می‌کنیم، بی‌آن‌که آنها را انکار یا سرکوب کنیم و به آنها اجازه‌ حضور می‌دهیم اما اعتبار نمی‌دهیم. 
این رویکرد ما را از گرفتارشدن در تله‌ افکار نجات می‌دهد.اومی‌گوید: انسان ایده‌آل، انسانی نیست که همیشه شاد باشد یا هیچ احساس منفی‌ای نداشته باشد، بلکه کسی‌ است که بتواند درمسیر ارزش‌های درونی‌اش زندگی کند،معنا وهدف را در زندگی‌اش بازتعریف کند و خودش را باهمه‌ خوبی‌ها وبدی‌هایش بپذیرد‌؛نه‌فقط خوبی صرف و نه‌فقط بدی صرف. قطعا فضای مجازی نقش پررنگی در جهت‌دهی به افکار و احساسات مردم دارد، به‌ویژه در شرایطی که افراد دچار آسیب‌های عاطفی یا روانی هستند اما ما به‌عنوان متخصصان حوزه روان‌شناسی، وظیفه داریم از همین فضای مجازی برای آگاه‌سازی استفاده کنیم؛ برای این‌که به افراد کمک کنیم تفاوت بین محتوای علمی و غیرعلمی،واقعی و دروغین، را تشخیص دهند.لازمه‌ این آگاهی، رشد«خود بالغ»درافراد جامعه است.خود بالغ بخشی از شخصیت ماست که قدرت حل مسأله دارد، می‌تواند افکار خودکار منفی را تشخیص دهد وآنها رابه چالش بکشد.فردی که رشد کرده باشد، می‌داند که نباید صرفا نکات مثبت یا منفی را ببیند، بلکه هرپدیده‌ای را به‌عنوان یک مجموعه‌ کامل بررسی می‌کند. نه دچارفیلترذهنی می‌شود،نه پیشگویی‌های غیرمنطقی می‌کند،نه سریع قضاوت ونه خود یا دیگران رابی‌دلیل سرزنش می‌کند. 
 
قدرت حقیقی در آگاهی است
این کارشناس می‌افزاید: برای آن‌که از روان‌شناسی زرد در امان باشیم، باید در خود سه نوع ارتباط را تقویت کنیم‌؛ ارتباط سالم با خود (خودشناسی و افزایش آگاهی)، ارتباط سالم با دیگران (روابط بین‌فردی)، ارتباط آگاهانه با جهان پیرامون (درک درست از واقعیت). با این رشد، می‌توانیم نسبت به محتوایی که در فضای مجازی می‌بینیم، تفکر انتقادی داشته باشیم و هر حرفی را به‌راحتی نپذیریم. باید برای خود معیارهایی داشته باشیم مثلا‌؛ آیا گوینده فردی متخصص و تحصیلکرده در حوزه روان‌شناسی است؟آیاحرف‌هایش برپایه‌ یک نظریه علمی مطرح شده است؟آیامی‌توان آن رادررویکردهایی‌مانند شناخت‌درمانی رفتاری، واقعیت‌درمانی یا روان‌درمانی مبتنی بر شواهد ریشه‌یابی کرد؟ اگر چنین نیست، پس نباید به آن استناد کرد، هرچند ممکن است جذاب و انگیزشی به نظر برسد. تأثیرات روان‌شناسی زرد بر زندگی واقعی خانواده‌ها گاهی فاجعه‌بار است.
تصمیمات ناپخته، توصیه‌های غلط یا امیدهای بی‌پایه می‌توانند زندگی‌ها را ازهم بپاشند. بنابراین، مردم باید بیاموزند که قدرت حقیقی در آگاهی است و در شناخت درست از منابع معتبر و تفکیک حرف علمی از غیرعلمی. تنها در این صورت است که فضای مجازی به جای تهدید، به فرصتی برای رشدتبدیل خواهد شد.وی می‌گوید: روان‌شناسی زرد در فضای مجازی می‌تواند روابط انسانی را به‌شدت تخریب کند. بسیاری از توصیه‌هایی که در قالب جملات زیبا و انگیزشی منتشر می‌شوند، نه‌تنها کمکی به حل مسائل نمی‌کنند بلکه ‌فرد را از واقعیت دور می‌کنند و او را به سمت تصمیم‌گیری‌های هیجانی و غیرمنطقی سوق می‌دهند. رفتارهای القا شده توسط روان‌شناسی زرد،‌ فرد را به‌جای مواجهه‌ سالم با مسائل، به استفاده از مکانیسم‌های مقابله‌ای ناپایدار و سطحی هدایت می‌کند. برای مثال به‌جای پذیرش واقعیت و کار کردن روی احساسات منفی، به او توصیه می‌شود که همه چیز را رها و فقط مثبت فکر کند یا این‌که اگرحال خوبی نداری،حتما مشکلی درخودت هست! این نگاه نه‌تنها منصفانه نیست، بلکه آسیب‌زا نیز بوده به‌ویژه در روابط عاطفی، خانوادگی و زناشویی که در آنها نیاز به پذیرش، همدلی و تحلیل واقع‌بینانه وجود دارد. 
آزادمنش معتقد است: یکی از دلایل گسترش روان‌شناسی زرد در قالب کتاب و محتوا، نبود نظارت علمی دقیق بر نشر این آثار است. از آنجا که این کتاب‌ها اغلب زبان ساده، سبک داستانی و انگیزشی دارند و مخاطب را به دنیای فانتزی و خیالی می‌برند، با استقبال عمومی مواجه می‌شوند. ازسویی، بسیاری ازمخاطبان با خواندن چنین کتاب‌هایی، بدون آموزش تخصصی به خود اجازه می‌دهند که نقش روان‌شناس را برای خود یا دیگران ایفا کنند در حالی‌که این کار می‌تواند بسیار خطرناک باشد. بنابراین، ضروری است که جامعه علمی و نهادهای فرهنگی و کاربران فضای مجازی نسبت به تمایز میان روان‌شناسی علمی و زرد آگاه شوند و مسئولانه‌تر با محتوای روان‌شناختی برخورد کنند. ما نمی‌توانیم نظارتی بر فضای مجازی داشته باشیم چون فیلتر کردن را چاره درد نمی‌بینیم، بلکه ما می‌توانیم از فضای مجازی به‌عنوان فرصتی بهره گیریم که افراد را آگاه کرده و ماهیگیری را به آنها آموزش دهیم تا خود به تشخیص افتراقی درستی در مورد مطالب روان‌شناختی دست یابند و سره را از ناسره متمایز کنند. 

هانا چراغی - روزنامه نگار
ضمیمه چار دیواری