چند خط برای قصههای تصویری از مرزباننامه
این صداها از کجا میآیند؟
سلام دوستان خوبم. من امروز با معرفی یک کتاب قدیمی مهمان شما شدهام. در آخرین صفحه این کتاب آمده که در قرن چهارم این کتاب به زبان مازندرانی نوشته شده و در قرن هفتم به زبان فارسی ترجمه شده است. اسم این کتاب «مرزباننامه» است. این کتاب پر است از قصه و حکایت که از زبان حیوانات گفته میشود.
این مجموعه که برای سن ما نوشته شده، 10جلد است که هرکدام یک حکایت را تعریف میکند. خانم فریبا کلهر این حکایتها را که در اصل شعر هستند به کتاب تبدیل کرده و در انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است. کتابی که از این مجموعه انتخاب کردهام تا به شما معرفی کنم، جلد هشتم است.اسم این حکایت «شاهزاده ودرخت معجزهگر»ودرباره یک پادشاه است.پادشاه مریضی بدی میگیردو میفهمد که بهزودی میمیرد. او پسر کوچکی دارد که هنوز به سن پادشاهی نرسیده، به همین خاطر به برادرش میگوید که از پسرش مراقبت کند و بعد از مرگش پسر کوچکش را به تخت پادشاهی برساند. برادر به پادشاه قول میدهد و بعد از مدتی پادشاه میمیرد. پسر کوچک پادشاه کمکم بزرگ میشود. عموی او از این موضوع نگران میشود و دلش میخواهد خودش پادشاه باشد. یک روز فکری شیطانی به سرش میزند تا از شر برادرزادهاش خلاص شود. عمو، پسربچه را به بهانه شکار به جنگل میبرد و با چاقو چشمهایش را درمیآورد و آن را در جنگل رها میکند.چند ساعت بعد، پسر بیچاره که بیهوش شده بود، به هوش میآید.اوجایی را نمیبیند وچند بارمیافتد زمین.بعد دستش را روی درختی میکشد که درونش خالی است. پسر داخل درخت میشود و آنجا خوابش میگیرد و خواب میبیند که یک چیزهایی وارد گوشهایش میشوند. پسر از خواب بیدار میشود و صدای چند نفر را میشنود که دارند در مورد این که عمویی برادرزادهاش را نابینا کرده است، حرف میزنند. پسر گوشهایش را تیز میکند. یکی از صداها میگوید که برگ این درختی که پسر توی آن خوابیده معجزه میکند و اگر به چشمهایش بمالد، خوب میشود. یک صدای دیگر میگوید که جایی بعد از رودخانه، ماری زندگی میکند که اگر پسر آن مار را بکشد، عمویش میمیرد. شما فکر میکنید این صداها از کجا میآیند؟ به نظر شما چه بر سر پسر بیچاره میآید؟ جواب همه این سوالها را با خواندن این کتاب پیدا میکنید.
نازنینفاطمه امیرفرجی - نوجوان کتابخوانتیتر خبرها