نسخه Pdf

فصل مشترک با رمان‌های عامه‌پسند

درباره رمان ژنرال که این روزها مورد نقد قرار گرفته است

فصل مشترک با رمان‌های عامه‌پسند

اشکالی دارد من از رمانی که در تیرماه امسال یعنی چیزی حدود سه ماه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه که ظرف ۱۰ روز به چاپ دوم رسیده و برنده جایزه ارغوان شده خوشم نیاید؟ قبل از این‌که _به عنوان یکی از طرفداران دو آتیشه‌ زهرا گودرزی_ بخواهید مرا از یکی از چراغ‌های راهنمایی میدان انقلاب آویزان کنید اضافه کنم: خوشم نیامده، نگفتم بدم آمده!

کتاب طرفداران پرشماری دارد من هرچه گشتم فقط به یک مخالف در فضای مجازی برخوردم که آن هم معترف بود این کتاب یک گزارش ساده از حوادث داخل روزنامه و درد‌‌دل نویسنده ‌است.
   
قصه ژنرال چیست؟
ژنرال قصه‌ کودکی است که به همراه پدربزرگ و مادربزرگش در خانه‌ای محقر در محله‌ اتابک (تهران) زندگی می‌کند. پدرش اسیر اعتیاد است و بعد از مدتی گم‌و‌گوری، به خانه برمی‌گردد. اتفاق‌هایی رخ می‌دهد، کسانی آسیب می‌بینند و همه‌ اینها آغازگر تغییراتی در پسر می‌شود.او حالا با چهره‌ عریان زندگی رو به‌رو شده‌است و فکر می‌کند که می‌تواند و باید نقشی در آینده‌ خودش و بقیه هم‌قطارانش ایفا کند. راه خطرناک و هیجان‌انگیزی که پیش‌رو دارد ممکن است با کمک پدربزرگ کمی هموارتر شود. همین‌جاست که ژنرال وارد می‌شود. قصه دارای هفت فصل است که در هر فصل به آخر‌الزمانی که پدربزرگ وعده آن را داده 
نزدیک‌تر می‌شود. 
   
خلاصه، جذاب‌تر از متن!
خدمت شریفتان عارضم که خلاصه داستان از خود داستان جذاب‌تر است. یعنی ای‌کاش این چیزهایی که در خلاصه داستان آمده بود را ما در خود داستان هم می‌دیدیم. «همه‌ اینها آغازگر تغییراتی در پسر می‌شود» کدام تغییرات؟ چرا ما هیچ‌کدام از این تغییرات را نمی‌بینیم؟ یا «او حالا با چهره‌ عریان زندگی روبه‌رو شده‌است؟» کدام چهره عریان زندگی؟ دقیقا کجای داستان چنین اتفاقی می‌افتد؟ 
از اینجا به بعد کمی تخصصی و قلمبه سلمبه می‌شود اما لطفا دل بدهید. متن ادبی باید «منطق استعاره» داشته باشد. روابط متقابل کلامی مثل ارجاع (ضمیر به اسم و...) دستور زبان (مطابقت فعل و فاعل و...)، لحن (شیوه گفتن و...) و نظام‌ها (استعاره‌ها، نمادها، اسطوره‌ها، تصاویر، تلمیحات و...) باید دارای انسجام باشند.بنابراین وقتی همه کلمات، عبارات، استعاره‌ها، تصاویر و نمادها باتوجه به یکدیگر و باتوجه به کل بررسی شدند، هر متن ادبی چیزی را آشکار خواهد کرد که «منطق استعاره» نام دارد. اتفاقی که متأسفانه در ژنرال رخ نداده و در پس استعاره‌ها، کنش_واکنش‌ها، مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها انسجام و منطقی وجود ندارد. 
مثلا ما نمی‌فهمیم که یک پسر بچه‌ هشت‌ ساله این تفکرات شبه‌فلسفی را از کجا آورده؟ ژنرال از کجا وارد قصه می‌شود؟ چرا قبل از ورود ژنرال ما هیچ پیش‌فرضی از آن نداریم؟ ژنرال ‌چطور تبدیل به یک نجات‌دهنده می‌شود؟ اگر در خلاصه داستان نیامده بود که «همین‌جاست که ژنرال وارد می‌شود» ورود ژنرال قابل‌حدس نبود. تمثیل‌های پنهان، تکرارهای غنابخش، درون‌مایه‌ها باید به منزله مصالحی تلویحی باشند و پس از آن‌که نویسنده منظور اصلی‌اش را بیان کرد در اثر بیایند. معانی که قرار است فقط نخبگان و محرمان راز آنها را بفهمند، تصنعی است. معانی و تمثیل‌هایی مثل لاک‌پشت، بن‌لادن، لوک، نیچ و... .
   
کاراکترها تشخص ندارند
از طرفی یکی از مشکلات رمان این است که کاراکترها تشخص ندارند و بیشتر کاراکترها به‌جز ماماچه (مادربزرگ) که کمی تشخص و فردیت پیدا می‌کند، بقیه تیپیکال‌اند و نمی‌توان با آنها ارتباط گرفت.لحن صحبت کردن کاراکترها یکی است، تا جایی که اگر قبل از دیالوگ اسم کاراکتر نیاید ما نمی‌فهمیم که این جمله متعلق به کدام کاراکتر بوده. رمان زهرا گودرزی، دیالوگ‌های جذابی ندارد یعنی این دیالوگ‌ها «کُنش» ایجاد نمی‌کنند و روایت را پیش نمی‌برند. نویسنده در توصیف، البته موفق‌تر است و توانایی جذب مخاطب حرفه‌ای را دارد.
   
ژنرال؛ باد‌کرده از جزئیات
قصه‌ خوب قصه‌ای است که جزئیاتش کلیاتش را تأیید کند و بالعکس. این یک اصل در تمام مدیوم‌های هنری است و یک فرمول برای تشخیص سره از ناسره.ژنرال پر است از اجزائی که حذفشان کوچک‌ترین تأثیری در قصه ایجاد نمی‌کند. جزئیات باید فضا، مکان و شخصیت بسازند.جزئیات بما هو ارزشی ندارند مگر این‌که در خدمت قصه باشند. ژنرال به‌قدری پر است از جزئیات که باد‌کرده، قصه را از ریتم انداخته و از جایی به بعد مخاطب را گیج می‌کند. یعنی تا می‌خواهیم با راوی همراه شویم، خود را میان انبوهی از جزئیات زائد می‌بینیم که دست‌کم برای مخاطب کم‌هوش و کم‌حافظه‌ای مثل من یک معضل بزرگ محسوب می‌شود.همه‌ مفاهیم باید از خود متن بیرون بیایند. اثر هنری باید بتواند از خودش دفاع کند و روی پای خودش بایستد. نه این‌که صاحب‌ اثر در نشست و بررسی‌های کتاب، تک‌تک اتفاقات و وقایع داستان را زیرنویس کند و مدام از مفاهیم کلی صحبت کند که هیچ نمودی در دل اثر نداشته و مخاطب هیچ‌کدام از آنها را در داستان حس نکرده است. 
   
درگیر اطناب
از دیگرسو، نویسنده، درگیر اطناب است هم اطناب ساختاری که خشت اول از نخست اشتباه بالا رفته و دیگر کاری نمی‌توان برایش کرد، هم اطناب مصداقی که قابل‌رفع است که به‌صراحت بگویم شامل بخش اعظم دیالوگ‌هاست که اطلاعات اندکشان را می‌شد به بخش توصیفی سپرد و ضعف نویسنده در دیالوگ‌نویسی را پنهان کرد، اما آیا اطناب ساختاری، باعث ضربه‌زدن به این کتاب در بازار کتاب شده؟ اصلا! در‌واقع، فصل مشترک این رمان و آثار عامه‌پسند این بازار، همین اطناب ساختاری ‌است که مخاطبان از دوران پاورقی‌نویسی مجلات تا اکنون، مشتاق آن هستند. 
   
هنرش نیز بگو
اما از آنجا که عیبش چو بگفتی هنرش نیز بگو؛ زهرا گودرزی چندین موضوع را بی آن‌که شیرازه‌اش از هم بپاشد یا کُلاژی بی‌در‌وپیکر از آب در بیاید کنار هم قرار داده و از این جهت جای تحسین دارد، یعنی کلیت خوبی دارد اما همان‌طور که گفته شد مشکل اصلی داستان در جزئیات زائد است.حالا شاید بگویید اگر این‌طور است پس چرا رمان زهرا گودرزی آن‌قدر پر فروش بوده و تا این حد به آن توجه شده بلکه جایزه ادبی هم گرفته، پس حتما اینها دلیلی بر ارزش بالای کتاب بوده که تو نمی‌فهمی. نگویید لطفا!

محمدحسین یوسفی - منتقد ادبی