موانع مدیریتی کتابخوانی

موانع مدیریتی کتابخوانی

هفته کتاب و کتابخوانی به پایان رسید و از برآیند برگزاری چنین رویدادهای مهمی که هزینه بسیاری برای آنها می‌شود، هیچ‌گاه آمار و مستنداتی انتشار نمی‌یابد. پربیراه نیست اگر بگویم بازار نشر و کتاب به‌عنوان مهم‌ترین کالای فرهنگی کشور این روزها حال خوبی ندارد.

از یک طرف قیمت کتاب در کتاب‌فروشی‌ها سر به فلک کشیده است و از طرف دیگر کتابخانه‌های عمومی کشور با مشکلات کوچک و بزرگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.وقتی که به مسأله نشر نگاه کنیم متوجه می‌شویم که این مشکل مربوط به چند سال اخیر هم نمی‌شود و ریشه‌ای عمیق‌تر دارد. به همین بهانه باکامران شرفشاهی، شاعر و مدیر انتشارات تجلی‌مهر که تجربه مدیریت رویدادهای فرهنگی همچون دبیری جشنواره‌های ادبی قلم زرین را بر عهده داشته گفت‌وگو کردیم تا مسائل و مشکلات حوزه کتاب و بازار نشر را مورد بررسی قرار دهیم. 

مشکل اصلی حوزه نشر و کتاب به‌خصوص کتب ادبی به نظر شما کجاست؟ 
من معتقدم که علی‌رغم شعارهای فراوانی که از سوی مسئولان طی این سال‌ها شنیده شده اما عملا این اشخاص نسبت به اشاعه و ترویج فرهنگ کتابخوانی افراد باورمندی نبوده و نیستند. مشکل اول ما در زمینه مسأله ترویج فرهنگ کتابخوانی درواقع مدیریت فرهنگی ناکارآمد جامعه ماست. برای ترویج فرهنگ کتابخوانی می‌بایست که ما در زمینه‌های مختلف دارای برنامه‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت باشیم که به گواه چند دهه اخیر شاهد چنین واقعیتی نبودیم. صرفا هر سال طی مناسبت‌هایی مثل هفته کتاب یا نمایشگاه کتاب یک‌سری شعارهای تازه و حرف‌های پوشالی تحویل جامعه داده شده و به این لحاظ ما هر سال نسبت به گذشته اگر عمیق‌تر و دقیق‌تر نگاه کنیم شاهدیم که از قافله عقب افتاده‌ایم و فرصت‌های سوخته فراوانی روی دست ما مانده؛ فرصت‌هایی که با کمال تاسف می‌توان گفت که جبران‌ناپذیر هستند.

با فرض این‌که مسئولان کسانی بودند که به این حوزه اعتقاد داشتند و می‌خواستند کاری کنند، به نظر شما مشکل اصلی کار در این حوزه چیست و اولین جایی که باید اصلاح کنند کجاست؟ 
اولین نقطه قطعا یک خانه‌تکانی در مدیریت فرهنگی است و می‌بایست از اشخاصی دعوت کنند به‌واقع دغدغه کتاب داشته باشند و برای این کار وقت بگذارند. مشکل اصلی فرهنگ ما این است که دچار بروکراسی و کارمندسالاری شده. در نهادها و ارگان‌های مرتبط با مسأله کتابخوانی وقتی وارد می‌شویم، می‌بینیم اشخاصی هستند که اینها صرفا کارمندند و طی سالیان گذشته به‌واسطه خلأیی که وجود داشته بالا آمده‌اند و در رأس کار قرار گرفته‌اند. این افراد نه می‌توانند با پدیدآورندگان و ناشران کتاب تعامل داشته باشند و مشکلات آنها را برطرف کنند، نه در حوزه توسعه و تجهیز کتابخانه‌ها میل و رغبتی دارند و نه اتاق‌فکرهایی تشکیل می‌دهند که از اهل کتاب بهره ببرند و ایده آنها را به عرصه ظهور برسانند.قدم اول و مهم‌ترین قدم به اعتقاد من، دعوت از اشخاصی است که این مسأله برای آنها به مفهوم عمیق و کامل کلمه مهم باشد. بر این باورم که چنین اشخاصی در جامعه کم نیستند، ما با مشکل قحط‌الرجال روبه‌رو نیستیم اما شوربختانه کارها و امور به دست کسانی سپرده شده که اینها هیچ نسبت و سنخیتی با مسأله کتاب ندارند.

جالب است که این افراد در دولت‌ها با سلیقه‌های سیاسی مختلف همیشه هستند و حضور دارند.
بله؛ مثلی هست که سال‌ها ذکر می‌شد که هرکسی بیاید یک اتوبوس با خود به وزارتخانه می‌آورد. گاهی اوقات لهجه وزارتخانه هم عوض می‌شود و با رفتن مسئولانی که این افراد را آورده‌اند و اکثرا هم نسبت‌های فامیلی دارند آنها می‌مانند، ارتقا پیدا می‌کنند و رسمی هم هستند.با چنین سیستم ورویه فشلی ما نمی‌توانیم به نتیجه‌گیری‌های درخشانی برسیم و به‌هرحال با مغالطه‌های آماری و شارلاتان‌بازی‌هایی روبه‌رو هستیم از سوی این اشخاص که برای حفظ موقعیت خودشان توجیه‌های عجیب‌وغریبی را تحویل جامعه می‌دهند. ولی وقتی که جامعه را رصد می‌کنیم شاهدیم که از نقطه قبلی هم فاصله گرفته‌ایم. کمااین‌که مثلا ما در همین امسال موردی داشتیم که شهرداری تهران کتابخانه آیت‌ا... طالقانی را تعطیل و کتب آن را حراج کرد. پس از این‌که قضیه رسانه‌ای شد گفتند که با خانواده ایشان صحبت کرده‌ایم درصورتی‌که قبل از آن خانواده ایشان نسبت به این روند اعتراض کرده بودند. خود من هم چند برنامه خوب دعوت شده بودم به خانه آیت‌ا... طالقانی و فضای بسیار خوبی داشت. اما این‌که مثلا عده‌ای تحت عنوان مدیر فرهنگی چطور به خودشان اجازه می‌دهند چنین کتابخانه‌ای را تعطیل و کتاب‌های آن را حراج کنند نشان می‌دهد که امور فرهنگی ما دست چه اشخاصی افتاده. الان به هر کسی در جامعه ما بگویید که بیا راجع به کتاب و کتابخوانی صحبت‌کن چند ساعت شروع به صحبت‌کردن می‌کند. فقط صحبت‌کردن که کار مهمی نیست، به عمل کار برآید، به سخندانی نیست. ما این مسأله را همیشه داشتیم. من در طول سال‌ها خدمتگزاری در مراکز فرهنگی با چنین پدیده‌ای دائم روبه‌رو بودم. اشخاصی که نه‌تنها هیچ نسبتی با کتاب، بلکه با فرهنگ هم نداشتند و از سواد فرهنگی برخوردار نبودند. روی حساب رفاقت، سیاست‌زدگی و فامیلی آمده‌اند و قلمرو فرهنگی ما را اشغال کردند و نگذاشتند که کار به دست شایستگان بیفتد. طبیعی هم هست وقتی کار در دست افراد شایسته نباشد نمی‌توانیم توقع یک خیزش و جهش بزرگی را داشته باشیم. در بحث ترویج کتابخوانی باید از سطح پیش‌دبستانی برنامه داشته باشیم تا فرزندان ما از سنین بسیار پایین با کتاب و کتابخوانی آشنا باشند ولی این‌گونه نیست.
 
یکی از اضلاع مهم حوزه کتابخوانی، کتابخانه مدارس است که هیچ‌وقت جدی گرفته نشده است.
در خصوص کتابخانه‌های مدارس خیلی صحبت شده ولی آموزش‌وپرورش ما نتوانسته در این زمینه موفق عمل کند. خود من چند سال پیش کتابخانه مدرسه پسرم را که مدرسه دولتی هم بود فهرست‌نویسی و آنجا را منظم کردم، یک‌سال بعد که مدیر مدرسه تغییر کرد دیدم که مدیر جدید دستورداده کتاب‌ها را در انباری روی هم بریزند. این نشان می‌دهد که واقعا آموزش‌وپروش ما حتی اگر گروه‌های مردم‌نهاد(NGO) بخواهند کمک کنند نظام آموزش ما برنامه هدفمندی در این زمینه ندارد.
بحث دیگر کتابداران هستند؛ ما رشته‌ای داریم به نام کتابداری که رشته فوق‌العاده مهمی هم هست. در یکی از کشورهای پیشرفته دنیا بررسی کرده بودند که خیلی از شخصیت‌های برجسته از یک منطقه برمی‌خیزند. برای آنها جالب بود و وقتی بررسی کردند متوجه شدند در آن منطقه کتابخانه‌ای وجود دارد و یک کتابدار علاقه‌مندی اشخاصی را که مراجعه می‌کنند استعدادسنجی می‌کند و کتاب‌های مرتبط با علاقه‌مندی افراد را به آنها می‌دهد و همین باعث رشد علمی و فرهنگی آن منطقه شده.مدارس و آموزش و پرورش ما هنوز با مقوله کتابداری و کتابداران بیگانه هستند.اشخاصی که به‌عنوان کتابدار تحصیل می‌کنندبعد از فارغ‌التحصیلی به‌دنبال شغل هستندو این افرادناگزیرمی‌شوند در موقعیت‌هایی مشغول به کار شوند که هیچ ارتباطی با تخصص آنها ندارد. در طول سال‌هایی که سازمان فرهنگی ــ هنری شهرداری تهران دچار بحران بود خوب به خاطر دارم که برای کتابخانه‌ها از اشخاص با سواد پایین استخدام می‌کردند و این افراد هیچ تخصص و آشنایی‌ای با کار کتابداری نداشتند. صرفا این افراد را جذب می‌کردند و خیلی از آنها ماندگار شدند و به درجات بالای سازمان رسیدند. اصولا ما با یک تشکیلاتی روبه‌رو هستیم که تخصص را نمی‌شناسد و برنامه‌های هوشمندانه‌ای در این زمینه ندارد.

در ارشاد سامانه و شورایی برای خرید کتاب وجود دارد و گزارش این شورا منتشر می‌شود. گزارش چند دوره از این شورا را که خواندم، تقریبا 90درصد کتاب‌هایی که می‌خرند و ناشرانی که از آنها خریداری می‌شود ناشرانی نیستند که ما به‌عنوان مخاطب کتاب به آنها علاقه داشته باشیم و اصلا آن نشر را نمی‌شناسیم. نشری است که در فضای عمومی و در کتاب فروشی‌ها اسم شناخته‌شده‌ای نیست، ولی یکباره صد جلد کتاب از آن خریداری می‌شود و از ناشری که کتاب خوب منتشر می‌کند هیچ کتاب خریداری نمی‌شود. این پدیده چرا اصلا به وجود می‌آید و چگونه می‌توان آن را رفع کرد؟ 
من خود به‌عنوان مدیر انتشارات تجلی مهر سال‌ها با ارشاد و این شورا سر و کار داشتم. بارها می‌دیدم اشخاصی با چند جلد کتاب زیر بغل وارد اتاق فرهنگی می‌شوند. گذشته از بحث شورای کتاب از طریق چنین رابطه‌هایی هزار تا 2000 جلد به‌صورت امریه از این آقایان خریداری می‌شود. وقتی کتاب را نگاه می‌کنید متوجه می‌شوید کتاب‌سازی شده، یعنی نه کتابی است که مورد نیاز جامعه باشد و نه جذابیتی دارد، اما صرفا به‌واسطه رابطه و مسائل سیاسی از این افراد کتاب خریداری می‌شود. من خودم بارها به انبارهای کتاب وزارت ارشاد سر زدم و دیدم اکثر کتاب‌هایی که آنجا انبار شده و قرار بود که به کتابخانه‌ها فرستاده شوند اکثرا کتاب‌هایی هستند که در واقع جنبه کتاب‌سازی دارند و هیچ نوآوری چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ فرم در این آثار دیده نمی‌شود. درصورتی‌که در همان دوران کتاب‌هایی تولید می‌کردیم که این آثار مجموعه شعر یک شاعر بود؛ یعنی یک کار کاملا تولیدی بود که نمونه در بازار نداشت. اما می‌دیدیم که شورا نسبت به این کارها بی‌اعتناست و خریداری نمی‌کند. به عبارت دیگر یعنی شورا و وزارت ارشاد از این تیپ کارها حمایت نمی‌کند و معلوم است وقتی که شاعری کار خوب تولید کند و حمایت نشود رفته‌رفته دلسرد می‌شود. این گوشه‌ای از مشکلاتی است که ناشران و پدیدآورندگان کتاب با آن دست به گریبان هستند. به‌عنوان مثال اگر به قیمت کتاب نگاه کنیم می‌بینیم که همچنان رو به افزایش است.

این مسأله هم بیشتر تحت تاثیر قیمت کاغذ است دیگر؟ 
عوامل متعددی دخیل هستند؛ من یاد جمله‌ای افتادم از مرحوم استاد محمدرضا حکیمی که می‌گفتند قبل از انقلاب ‌با دوستان که می‌نشستیم آرزوی ما این بود که در جامعه اگر روزی به قدرت رسیدیم دو چیز رایگان باشد: نان و کتاب. حالا اما می‌بینیم که هردوی اینها برعکس شده‌اند. الان بازار کاغذ درست چسبیده به وزارت ارشاد است و یک بازارسیاه و مافیایی هم هست که شکل پیچیده‌ای پیدا کرده. اصولا توزیع کاغذ و ملزومات صنعت چاپ و یارانه‌هایی که تعلق گرفته طی این سال‌ها یک شیوه بیمارگونه بوده و سود آن به‌جای این‌که به پدیدآورنده کتاب یا ناشر برسد به جیب دلال‌ها و کسانی که بازارسیاه کاغذ و ملزومات صنعت چاپ را در اختیار دارند سرازیر می‌شود. کاغذ دولتی هم که گفته می‌شود به دست ناشر نمی‌رسد که تبدیل به کتاب شود و همان کاغذ هم وارد چرخه بازارسیاه کاغذ می‌گردد.

لجبازی و معضل کتاب
در گذشته سیاست‌های حمایتی از سوی وزارت ارشاد وجود داشت، مثلا بخش تازه‌های کتاب بود که 50 نسخه کتاب‌های چاپ اول را می‌خریدند که همه برچیده شد. دیگر شاهد آن سیاست‌های حمایتی گذشته نیستیم، اکنون نیز علی‌رغم این‌که بزرگان هم خیلی تاکید دارند که به این آشفته‌بازار سامان دهید ولی این سفارش‌ها و توصیه‌ها نه‌تنها عملی نمی‌شود، بلکه انگار یک لجبازی وجود دارد که اوضاع بدتر شود. الان هم قیمت کتاب به نقطه‌ای رسیده که خیلی از افراد توان خرید ندارند، چون خریداران کتاب اغلب نوجوانان و جوانان هستند.

آرش شفاعی - گروه فرهنگ وهنر