حکمت؛ دانشی نظری و مسیری عملی
حکمت، مفهومی بسیار گسترده است که در فرهنگهای گوناگون به اشکال مختلف نمودار شده است. در قدم اول میتوان آن را معرفت و شناخت عقلانی همراه با عمل پسندیده دانست. از اینرو حکیم یا فرزانه کسی است که از عقل برای شناخت حق و رسیدن به او تلاش میکند.
در قدم بعدی حکمت به همراه معنای فلسفی و دینی، حکایت از علمی میکند که توأم با عمل است. کلمه حکمت واژهای عربی است و ریشه آن «ح ک م» بوده و یکی از معانی آن بازداشتن دانسته شده است. این کلمه معنای دیگری نیز دارد که آن، نهادن امور در جای خود و به گونهای است که تعادل ایجاد کند. علمی که با عمل همراه است، سخنی که موافق با سخن حق باشد، سخن معقول و دانشی که آدمی بتواند بهوسیله آن به تدبیر روی بیاورد و اعمالش را براساس آن انجام دهد، همگی از اجزای حکمت بهشمار میروند. در عین حال فرزانگی را میتوان نزدیکترین معادل فارسی برای حکمت دانست که با مفاهیم دین و فلسفه در ارتباط است.
بینالنهرین و حکمت ایرانی
بررسی آیینها و ادیان مختلف نشان میدهد که حکمت در ابتدا در بینالنهرین(سومر و بابل)ومصر دیده شده و یهودیت، مسیحیت و اسلام در جایگاه بعدی این طبقهبندی هستند.آیینهای شرقی همچون هندو، تائو، بودا و کنفوسیوس نیز از جمله آیینهای حکمی هستند و در آموزههای خود بسیار به این مفهوم پرداختهاند. در عین حال باید از آیین ایران باستان و آیین زردشت نیز نام برد که دربردارنده جنبههای حکمی قدرتمندی هستند که ابنسینا و سهروردی آن را احیا کردند. ابنسینا و سهروردی دو حکیمی هستند که عنوان فیلسوف را نیز به خود اختصاص دادهاند؛ چرا که فلسفه و حکمت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارد.
حکمت و ادیان توحیدی
در ادیان ابراهیمی حکمت با دین پیوند نزدیکی دارد و در جایجای کتب مقدس و وحیانی آشکار شده است. بهعنوان مثال در بخشهای حکمت سلیمان، کتاب ایوب و کتاب جامعه که بخشهایی از کتاب مقدس هستند، اشارات واضحی به حکمت شده است. در دین اسلام نیز حکمت ارزش زیادی دارد و این کلمه در قرآن حدود 20 بار تکرار شده است: خداوند به تمام پیامبران حکمت عطا کرد؛و به پیامبر اسلام حکمت وحی شده و این حکمت مجموعهای از توصیههای اعتقادی و دستورهای اخلاقی و بازداشتن از نادرستی و ناراستی است.
شیعیان و حکمت اسلامی
حکمت نزد شیعیان نیز ارزش و قرب بسیاری داشته و حضرت علی(ع) درباره آن فرمودهاند: «حکمت، گمشده مؤمن است؛ پس آن را بجویید گرچه نزد مشرک باشد.» و امام صادق(ع) فرمودهاند: «همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم دین؛ پس هریک از شما که در دین فقیه و فهیم باشد، حکیم است.» در سنت اسلامی فلسفه و حکمت پیوند نزدیکی با یکدیگر دارند و به کاربردن حکمت به معنای فلسفه و حکیم به معنای فیلسوف امری معمول بوده است.
رابطه حکمت و ادبیات فارسی
برخی بزرگان ادب ایرانزمین با عنوان «حکیم» شناخته شدهاند (مانند فردوسی، خیام، ناصرخسرو و نظامی) و بسیاری از آثار ادبی فارسی همچون کلیلهو دمنه، شاهنامه فردوسی و گلستان و بوستان از جنبه حکمت درخور بررسی هستند. مفهوم حکمت در ادبیات عرفانی همانند آثار عطار، سنایی و مولوی، نیز جای تأمل فراوان دارد. از طرفی در فرهنگ ایرانی نیز به جنبه حکمتآمیز پندنامهها یا اندرزنامهها توجه شده است. این مقدمه بهخوبی نقش حکمت در نزد ایرانیان را نشان میدهد که از میان آنها نقش ابنسینا و سهروردی در پایهریزی حکمتی نوین بسیار پررنگ است.
ابنسینا و حکمت مشرقی
ابنسینا، فیلسوف و پزشک ایرانی، اندیشمندی پیرو حکمت بود وبرخلاف آنکه فلسفه اویک مشرب عقلی محض دانسته میشود، از حکمتی برخوردار بود موسوم به حکمت مشرقی که از آن در کتاب الانصاف نام برده است. بخش اعظم این کتاب بهخاطر حمله مسعود غزنوی به اصفهان از بین رفته و تنها قسمت اندکی از آن باقیمانده است. ابنسینا در تعریف حکمت میگوید: «حکمت صناعتى نظرى است که انسان توسط آن از تحصیل آنچه بر اوست که به دست آورد و آنچه بر اوست که انجام دهد تا نفس خود را به آن مرحله کمال برساند، بهرهمند مىشود و استکمال مىیابد.» او در این کتاب بیان داشته که قصد وی از پرداختن به حکمت مشرقی آشکارکردن نقاط ضعف حکمت یونانیان و نقاط قوت حکمت مشرقیهاست.
زندهکننده حکمت ایرانیان
سهروردی داستان رسالهالطیر ابنسینا را به فارسی ترجمه کرد و با این اثر وآثار بعدی خود نشان داد که ادامهدهنده راه ابنسیناست. او از متفکرانی است که به حکمت توجه زیادی نشان داد وخود را زندهکننده حکمت ایرانیان میدانست. حکمت او که به حکمت اشراق موسوم بود، فلسفه مبتنی بر کشفوشهود بود. سهروردی خاستگاه فلسفه اشراق را حکیمان کهن فارسی، یونانی، مصری، هندی و بابلی میدانست و در بازنمایی حکمت به فلسفه ایرانیان باستان متوسل شد و حکمت آنها را که مبتنی بر نور و ظلمت بود، در حکمت اشراق زنده کرد. البته حکمت پیش از سهروردی وارد عرفان ایرانی شده بود و در آثار افرادی همچون حلاج، بایزید، ابوسهل تستری، ذوالنون مصری و خرقانی بازتاب یافته بود. استفاده سهروردی از اصطلاحات خاص ایرانی برای بیان مفاهیم فلسفی نشاندهنده اشتراکات بین حکمت ایرانیان و حکمتی است که سهروردی بنیانگذار آن بود. سهروردی در حکمت خود از نور و ظلمت نام میبرد که میتوان همتای ایران باستان آن را سپنتهمینیو و انگرهمینیو دانست که نماینده جلال و جمال خداوند هستند. در حکمت سهروردی پیدایش بهصورت اشراق است و ماهیت واجب این است که ذاتا نور میپراکند یا بهاصطلاح دیگر ذاتا میآفریند بیآنکه اراده در آن دخیل باشد. زیرا آفرینش بخشی از فیض اوست.
سیری در حکمت: از تمدنهای باستانی تا فیلسوفان اسلامی
حکمت بهعنوان یک مفهوم جهانی و چندوجهی، در طول تاریخ در فرهنگها و ادیان مختلف به اشکال گوناگونی تجلی یافته است. از بینالنهرین باستان تا ایران پیش از اسلام و از حکمای یونان تا حکمت اسلامی. این مفهوم پیوند عمیقی با فلسفه و دین دارد که در ذات خود بهمعنای شناخت عمیق و عملی است که انسانها را بهسوی تعادل و اعتدال در امور زندگی سوق میدهد. در ادیان ابراهیمی، حکمت بهعنوان موهبتی الهی به پیامبران اعطاشده و در آیینهای شرقی بهعنوان روشی برای رسیدن به کمال اخلاقی و روحانی شناخته میشود. ابنسینا و سهروردی بهعنوان دو حکیم برجسته، با ترکیب حکمت شرقی و فلسفه یونانی، رویکردی نوین و جامع به حکمت ارائه دادند که تأثیرات آن تا امروز در فلسفه و عرفان اسلامی مشهود است. داستانهای تمثیلی این دو فیلسوف، نمادی از سفر روحانی انسان بهسوی کمال و رهایی از قید و بندهای مادی است. بنابراین، حکمت نهتنها بهعنوان دانشی نظری، بلکه بهعنوان مسیری عملی برای دستیابی به زندگی متعادل و معنادار درک میشود. ارتباط تنگاتنگ میان حکمت، دین و فلسفه در فرهنگهای مختلف نشاندهنده اهمیت و ارزش این مفهوم در شکلگیری و تداوم تمدنهای انسانی است.
هما شهرامبخت - گروه فرهنگ و هنربینالنهرین و حکمت ایرانی
بررسی آیینها و ادیان مختلف نشان میدهد که حکمت در ابتدا در بینالنهرین(سومر و بابل)ومصر دیده شده و یهودیت، مسیحیت و اسلام در جایگاه بعدی این طبقهبندی هستند.آیینهای شرقی همچون هندو، تائو، بودا و کنفوسیوس نیز از جمله آیینهای حکمی هستند و در آموزههای خود بسیار به این مفهوم پرداختهاند. در عین حال باید از آیین ایران باستان و آیین زردشت نیز نام برد که دربردارنده جنبههای حکمی قدرتمندی هستند که ابنسینا و سهروردی آن را احیا کردند. ابنسینا و سهروردی دو حکیمی هستند که عنوان فیلسوف را نیز به خود اختصاص دادهاند؛ چرا که فلسفه و حکمت ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارد.
حکمت و ادیان توحیدی
در ادیان ابراهیمی حکمت با دین پیوند نزدیکی دارد و در جایجای کتب مقدس و وحیانی آشکار شده است. بهعنوان مثال در بخشهای حکمت سلیمان، کتاب ایوب و کتاب جامعه که بخشهایی از کتاب مقدس هستند، اشارات واضحی به حکمت شده است. در دین اسلام نیز حکمت ارزش زیادی دارد و این کلمه در قرآن حدود 20 بار تکرار شده است: خداوند به تمام پیامبران حکمت عطا کرد؛و به پیامبر اسلام حکمت وحی شده و این حکمت مجموعهای از توصیههای اعتقادی و دستورهای اخلاقی و بازداشتن از نادرستی و ناراستی است.
شیعیان و حکمت اسلامی
حکمت نزد شیعیان نیز ارزش و قرب بسیاری داشته و حضرت علی(ع) درباره آن فرمودهاند: «حکمت، گمشده مؤمن است؛ پس آن را بجویید گرچه نزد مشرک باشد.» و امام صادق(ع) فرمودهاند: «همانا حکمت عبارت است از شناخت و فهم دین؛ پس هریک از شما که در دین فقیه و فهیم باشد، حکیم است.» در سنت اسلامی فلسفه و حکمت پیوند نزدیکی با یکدیگر دارند و به کاربردن حکمت به معنای فلسفه و حکیم به معنای فیلسوف امری معمول بوده است.
رابطه حکمت و ادبیات فارسی
برخی بزرگان ادب ایرانزمین با عنوان «حکیم» شناخته شدهاند (مانند فردوسی، خیام، ناصرخسرو و نظامی) و بسیاری از آثار ادبی فارسی همچون کلیلهو دمنه، شاهنامه فردوسی و گلستان و بوستان از جنبه حکمت درخور بررسی هستند. مفهوم حکمت در ادبیات عرفانی همانند آثار عطار، سنایی و مولوی، نیز جای تأمل فراوان دارد. از طرفی در فرهنگ ایرانی نیز به جنبه حکمتآمیز پندنامهها یا اندرزنامهها توجه شده است. این مقدمه بهخوبی نقش حکمت در نزد ایرانیان را نشان میدهد که از میان آنها نقش ابنسینا و سهروردی در پایهریزی حکمتی نوین بسیار پررنگ است.
ابنسینا و حکمت مشرقی
ابنسینا، فیلسوف و پزشک ایرانی، اندیشمندی پیرو حکمت بود وبرخلاف آنکه فلسفه اویک مشرب عقلی محض دانسته میشود، از حکمتی برخوردار بود موسوم به حکمت مشرقی که از آن در کتاب الانصاف نام برده است. بخش اعظم این کتاب بهخاطر حمله مسعود غزنوی به اصفهان از بین رفته و تنها قسمت اندکی از آن باقیمانده است. ابنسینا در تعریف حکمت میگوید: «حکمت صناعتى نظرى است که انسان توسط آن از تحصیل آنچه بر اوست که به دست آورد و آنچه بر اوست که انجام دهد تا نفس خود را به آن مرحله کمال برساند، بهرهمند مىشود و استکمال مىیابد.» او در این کتاب بیان داشته که قصد وی از پرداختن به حکمت مشرقی آشکارکردن نقاط ضعف حکمت یونانیان و نقاط قوت حکمت مشرقیهاست.
زندهکننده حکمت ایرانیان
سهروردی داستان رسالهالطیر ابنسینا را به فارسی ترجمه کرد و با این اثر وآثار بعدی خود نشان داد که ادامهدهنده راه ابنسیناست. او از متفکرانی است که به حکمت توجه زیادی نشان داد وخود را زندهکننده حکمت ایرانیان میدانست. حکمت او که به حکمت اشراق موسوم بود، فلسفه مبتنی بر کشفوشهود بود. سهروردی خاستگاه فلسفه اشراق را حکیمان کهن فارسی، یونانی، مصری، هندی و بابلی میدانست و در بازنمایی حکمت به فلسفه ایرانیان باستان متوسل شد و حکمت آنها را که مبتنی بر نور و ظلمت بود، در حکمت اشراق زنده کرد. البته حکمت پیش از سهروردی وارد عرفان ایرانی شده بود و در آثار افرادی همچون حلاج، بایزید، ابوسهل تستری، ذوالنون مصری و خرقانی بازتاب یافته بود. استفاده سهروردی از اصطلاحات خاص ایرانی برای بیان مفاهیم فلسفی نشاندهنده اشتراکات بین حکمت ایرانیان و حکمتی است که سهروردی بنیانگذار آن بود. سهروردی در حکمت خود از نور و ظلمت نام میبرد که میتوان همتای ایران باستان آن را سپنتهمینیو و انگرهمینیو دانست که نماینده جلال و جمال خداوند هستند. در حکمت سهروردی پیدایش بهصورت اشراق است و ماهیت واجب این است که ذاتا نور میپراکند یا بهاصطلاح دیگر ذاتا میآفریند بیآنکه اراده در آن دخیل باشد. زیرا آفرینش بخشی از فیض اوست.
سیری در حکمت: از تمدنهای باستانی تا فیلسوفان اسلامی
حکمت بهعنوان یک مفهوم جهانی و چندوجهی، در طول تاریخ در فرهنگها و ادیان مختلف به اشکال گوناگونی تجلی یافته است. از بینالنهرین باستان تا ایران پیش از اسلام و از حکمای یونان تا حکمت اسلامی. این مفهوم پیوند عمیقی با فلسفه و دین دارد که در ذات خود بهمعنای شناخت عمیق و عملی است که انسانها را بهسوی تعادل و اعتدال در امور زندگی سوق میدهد. در ادیان ابراهیمی، حکمت بهعنوان موهبتی الهی به پیامبران اعطاشده و در آیینهای شرقی بهعنوان روشی برای رسیدن به کمال اخلاقی و روحانی شناخته میشود. ابنسینا و سهروردی بهعنوان دو حکیم برجسته، با ترکیب حکمت شرقی و فلسفه یونانی، رویکردی نوین و جامع به حکمت ارائه دادند که تأثیرات آن تا امروز در فلسفه و عرفان اسلامی مشهود است. داستانهای تمثیلی این دو فیلسوف، نمادی از سفر روحانی انسان بهسوی کمال و رهایی از قید و بندهای مادی است. بنابراین، حکمت نهتنها بهعنوان دانشی نظری، بلکه بهعنوان مسیری عملی برای دستیابی به زندگی متعادل و معنادار درک میشود. ارتباط تنگاتنگ میان حکمت، دین و فلسفه در فرهنگهای مختلف نشاندهنده اهمیت و ارزش این مفهوم در شکلگیری و تداوم تمدنهای انسانی است.