پسلرزههای مهاجرت
چندسالی است که موضوع مهاجرت در کشور ما به معضلی جدی برای جوانان و مسئولان کشور تبدیل شده است؛ موضوعی که شاید در نگاه اول یک تصمیم شخصی برای فردی که مهاجرت میکند، باشد اما در واقعیت، گستره این تصمیم میتواند دامنگیر زندگی افراد بسیاری شود.
یکی ازکارگردانانی که در چندسال اخیر این موضوع را بهعنوان یکی از محورهای اصلی داستان خود قرار داده، کاوه سجادیحسینی است که با سهگانه شبتیرون، بوفالو و نبودنت با نگاهی متفاوت پرداخته. به همین بهانه با این کارگردان درباره جدیدترین اثرش به گفتوگو نشستهایم.
«نبودنت» سومین اثر شما با موضوع مهاجرت است و این بار به سراغ خانواده افرادی که مهاجرت کردند، رفتهاید؛ دلیل انتخاب این نوع نگاه چه بود؟
موضوع مهاجرت را در دو فیلم اولم شب بیرون و بوفالو واکاوی کردم. در شب بیرون، تصمیم فردی دختری که قصد مهاجرت دارد و مشغول فیلمبرداری از شهر تهران است و در فیلم بوفالو داستان یک زوج که میخواهند به صورت قاچاقی از ایران مهاجرت کنند و در بندرانزلی دچار حادثه میشوند. در فیلم «نبودنت» اما دوربین را روبهروی کسانی قرار دادهام که خودشان مهاجرت را تجربه نکردهاند، ولی آسیبهای جدیای از مهاجرت میبینند. در صورتیکه در فیلم بوفالو و شب بیرون به آدمهایی پرداخته بودم که مهاجرت کرده بودند اما در این فیلم خانواده کسانی را که مهاجر هستند به تصویر کشیدم. در کل فیلم نبودنت داستانی زنانه دارد و درباره زنی به نام مرضیه است که همسرش مهاجرت کرده و سالهاست گمشده؛ قصه فیلم زمانی شروع میشود که همسر مرضیه به ایران برگشته است.
در فیلم علاوه بر داستان اصلی، خردهروایتهای مختلفی دیده میشود مثل موضوع موسیقی رپ یا کاراکترهای فرعی که به سرانجامی نمیرسند و حضور آنها کمکی به داستان نمیکند، چرا؟
درباره رپ که شخصیت عادل پسر مرضیه علاقه به این نوع موسیقی دارد و یک ویدئو ضبط میکند و در شبکهای اجتماعی پربازدید میشود، به نظرم به سرانجام میرسد اما درباره کاراکتری مثل پروانه باید بگویم که او یک همسایهای است که در عین اینکه مرضیه را دوست دارد اما نسبت به او حسادت دارد. البته که خلق این کاراکتر بسته به نگاه نویسنده است که تصمیم گرفته چنین کاراکتری را خلق کند وگرنه میتوانست پیرمرد یا پیرزنی یا هر کاراکتر دیگری خلق شود. کاراکتر پروانه در واقع قرار است آیینهای از شخصیت مرضیه باشد اما شادی و بیخیالی را که پروانه دارد، مرضیه ندارد یا آن اصالت، قدرت و استقلالی که مرضیه دارد، در پروانه دیده نمیشود. پروانه زندگی خود را فدای خواهر معلولش کرده ولی این فدا شدن باعث شده که خودش دچار آسیب شود. یکی از این آسیبها خرابکاریهایی است که در طول فیلم برای ثابت کردن خودش میکند اما این کارها که از روی حسادت است باعث آسیب به خودش و دیگران میشود. مثلا آن صحنه خشنی که هنگام غذا دادن پروانه به خواهرش دیده میشود گویای شخصیت اوست که میخواهد به همه به زور کمک کند و این نشاندهنده آن وجه از والدگری است که این شخصیت دارد. این کاراکتر براساس اصول روانکاوانه نوشته شده و کاملا رفتارهای والدگرانهای دارد و بهنظرم کاراکتر کاملی است و صرفا تیپی از یک همسایه حسود نیست.
یکی از موارد پرتکرار در فیلم قطع شدن برق و تاریکی خانه است. همچنین پالت رنگی که در فیلم استفاده شده تیره است. این المانها قرار است چه چیزی را به مخاطب منتقل کنند؟
هدف ما از قطع شدن برق در فیلم این بود که تیرهروزی زندگی خانواده یک فرد مهاجرت کرده را هم به خانه او تسری دهیم. سعی کردم که فضا هم دودی باشد؛ مخصوصا در تاریکیها درست مانند مهای که روی دریا ایجاد میشود و میخواستیم که در ناخودآگاه دریا را تداعی کنیم. فضای فیلم یک کدری هم دارد و سعی کردیم که همهچیز را در یک پیدایی و ناپیدایی قرار دهیم و یک غمزدگی و تاریکی را در کلیت داستان حکمفرما کنیم. در حقیقت کاراکترهای فیلم در تلاش هستند که به روشنایی برسند که در نهایت اینگونه هم میشود.در پالت رنگی فیلم هم خیلی از رنگهای تیز و مکمل استفاده نکردیم و بیشتر رنگهایی که وجود دارند خنثی هستند یا اگر هم از رنگهای روشن استفاده کردیم سعیمان این بوده که به اصطلاح جان رنگ را بگیریم که به تندی متمایل نشود؛ یعنی اگر در تصویر رنگی مانند قرمز داریم خیلی شفاف نیست تا نشان بدهیم که آن درخشانی در زندگی افراد فیلم وجود ندارد. به همین خاطر سعی کردیم که درخشان بودن رنگها را کم بکنیم.
باتوجه به اینکه فیلم درباره مهاجرت است،برای نوشتن این فیلم چقدرتحقیق انجام دادیدوچه میزان ازداستانفیلم واقعی است؟
طرح اولیه داستان از صادق خوشحال بود که برای من تعریف کرد و گویا از یک اتفاق واقعی گرفته شده؛ با این تفاوت که در داستان واقعی ظاهرا قتلی هم اتفاق افتاده که ما در فیلم آن را نداریم. پس از شنیدن طرح اولیه؛ من و آقای خوشحال و فرهاد دلارام کار نوشتن فیلمنامه را آغاز کردیم و فکر میکنم تقریبا در شش ماه نوشتن آن در سال 96 به اتمام رسید. از آن موقع بهدنبال سرمایهگذار و تهیهکننده بودیم و فیلمنامه دستم مانده بود چون قرار بود که من این فیلمنامه را بنویسم و به خواست خدا در 1400 کار را انجام دادیم و سال 1401 تیم گردهم جمع شد و تولید فیلم شروع شد.
فضایی که فیلم نبودنت نشان میدهد، تصویر تلخ و تاریکی است. نظر شما در اینباره چیست؟
قبول دارم نبودنت فیلم تلخی است اما فیلم سیاهی نیست و سیاهنمایی ندارد. در واقع این فیلم از واقعگرایی به سمت سفیدنمایی حرکت میکند. اگر میخواستم که سیاهنمایی کنم، میتوانستم سطح اجتماعی این خانواده را پایینتر ببرم که مثلا در بیغولهای زندگی میکنند و با بدبختی شکم خود را سیر نگه میدارند اما موقعیتی که من برای این خانواده ساختم؛ یک خانواده طبقه متوسط است که مرضیه سرپرست آن شاغل است. سعیام این بوده که امیدوارانه نگاه کنم؛ با اینکه داستان درباره مردی است که مهاجرت کرده و خانواده او در نبودش سختیهایی میکشند. این فیلم اصلا سیاهنمایی ندارد اما قصهای که روایت میکند تلخ است. اسم فیلم نبودنت هم براساس تلخی موضوع مهاجرت است.
در رسانهها از فیلم نبودنت و حتی آثار قبلی شما از فیلمهایی که ضد ژانر و ساختاری دایرهوار دارند صحبت میشود. آیا این موضوع را قبول دارید؟
گمان نمیکنم که اینطور باشد در فیلم شب بیرون با یک درام ایستگاهی روبهرو هستیم و یک سفر اودیسهوار است که در یک شهر اتفاق میافتد. در فیلم بوفالو هم این نوع روایت هم داریم با این تفاوت که به آخر این سفر رسیدهاند و اتفاقاتی برای آنها میافتد. در فیلم نبودنت هم گمان نمیکنم اینگونه باشد، از طرف دیگر خودم را کسی نمیبینم که ضدژانر فیلمی را تولید کنم. در فیلمسازی درام برای من مهمترین چیز است و در این فیلم هم یک درام انتقادی و اجتماعی مدنظرم بوده. فیلم نبودنت در ژانر ملودرام ساخته شده اما چون این فیلم به سمت درام حرکت میکند، چنین احساس میشود که ملودرام نیست اما در هرصورت ژانری که من همیشه روی آن حرکت کردهام از چارچوب آن بیرون نزدهام و همانطور هم که گفتم فیلم آخریام در واقع یک ملودرام است اما یک ملودرام تلخ که به اصطلاح هپیاند یا پایان خوش نیست و فضای غمناکی دارد.
در آخر با توجه به ژانر فیلم نبودنت، سینمای اجتماعی در سینمای امروز ایران چه جایگاهی دارد؟
نبودنت فیلم مستقلی است که با سرمایه شخصی و بدون حمایت هیچ ارگان و سازمانی ساخته شده و به نظرم جزو مستقلترین فیلمهای سینمای ایران به حساب میآید. سینمای مستقل هم بیش از هر چیزی به حمایت نیاز دارد و تماشا کردن آن خیلی مهمتر است، حتی اگر بعد از دیدن فیلم به من انتقاد یا حتی توهینی بشود. سینمای اجتماعی و سینمایی که بهنظر من دارد از بین میرود نیاز به دیده شدن دارد.سینمای اجتماعی، سینمایی است که درفرهنگ جامعه پویایی به بار میآورد، به این خاطر که مانند میکروسکوپی عمل میکند که یک آلودگی یا مشکلی رابزرگنمایی میکند.این بزرگنمایی باعث میشود که آن مشکل دیده بشود و مسئولانش مشکل را برطرف کنند.سینمای اجتماعی اگر نابود شود نه تنها این مشکلات حل نمیشود بلکه مسائل آنها دوچندان میشود. ما نباید بترسیم که سینمای اجتماعی رونق پیدا کند زیرا با این فیلمها سواد اجتماعی جامعه ارتقا پیدا میکند. ولی اگر فیلمهای سینما فیلمهای سطحی و کمدی باشند، سینما از پویایی میافتد، به همین خاطر باید سینمای اجتماعی را جدی بگیریم و از آن حمایت کنیم؛ چون امروز این حمایت خیلی کمرنگ شده و به صورت واقعی این حمایت انجام نمیشود. این عدم حمایت هم در شورای صدور پروانه وجود دارد، هم سینماداران اقبالشان بیشتر به سینمای کمدی است.من هم مجبور شدهام که فیلم بعدی خودرا درژانرکمدی بسازم که البته یک کمدی متفاوت خواهدبوداما بالاخره برای گذراندن زندگی مجبوربه این کارشدهام. امیدوارم باحضور مدیران جدید،اتفاق خوبی برای سینمای ایران بیفتدچراکه سینمای ایران خوب بود و مطمئنم که بهتر میشود.
امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ وهنر
«نبودنت» سومین اثر شما با موضوع مهاجرت است و این بار به سراغ خانواده افرادی که مهاجرت کردند، رفتهاید؛ دلیل انتخاب این نوع نگاه چه بود؟
موضوع مهاجرت را در دو فیلم اولم شب بیرون و بوفالو واکاوی کردم. در شب بیرون، تصمیم فردی دختری که قصد مهاجرت دارد و مشغول فیلمبرداری از شهر تهران است و در فیلم بوفالو داستان یک زوج که میخواهند به صورت قاچاقی از ایران مهاجرت کنند و در بندرانزلی دچار حادثه میشوند. در فیلم «نبودنت» اما دوربین را روبهروی کسانی قرار دادهام که خودشان مهاجرت را تجربه نکردهاند، ولی آسیبهای جدیای از مهاجرت میبینند. در صورتیکه در فیلم بوفالو و شب بیرون به آدمهایی پرداخته بودم که مهاجرت کرده بودند اما در این فیلم خانواده کسانی را که مهاجر هستند به تصویر کشیدم. در کل فیلم نبودنت داستانی زنانه دارد و درباره زنی به نام مرضیه است که همسرش مهاجرت کرده و سالهاست گمشده؛ قصه فیلم زمانی شروع میشود که همسر مرضیه به ایران برگشته است.
در فیلم علاوه بر داستان اصلی، خردهروایتهای مختلفی دیده میشود مثل موضوع موسیقی رپ یا کاراکترهای فرعی که به سرانجامی نمیرسند و حضور آنها کمکی به داستان نمیکند، چرا؟
درباره رپ که شخصیت عادل پسر مرضیه علاقه به این نوع موسیقی دارد و یک ویدئو ضبط میکند و در شبکهای اجتماعی پربازدید میشود، به نظرم به سرانجام میرسد اما درباره کاراکتری مثل پروانه باید بگویم که او یک همسایهای است که در عین اینکه مرضیه را دوست دارد اما نسبت به او حسادت دارد. البته که خلق این کاراکتر بسته به نگاه نویسنده است که تصمیم گرفته چنین کاراکتری را خلق کند وگرنه میتوانست پیرمرد یا پیرزنی یا هر کاراکتر دیگری خلق شود. کاراکتر پروانه در واقع قرار است آیینهای از شخصیت مرضیه باشد اما شادی و بیخیالی را که پروانه دارد، مرضیه ندارد یا آن اصالت، قدرت و استقلالی که مرضیه دارد، در پروانه دیده نمیشود. پروانه زندگی خود را فدای خواهر معلولش کرده ولی این فدا شدن باعث شده که خودش دچار آسیب شود. یکی از این آسیبها خرابکاریهایی است که در طول فیلم برای ثابت کردن خودش میکند اما این کارها که از روی حسادت است باعث آسیب به خودش و دیگران میشود. مثلا آن صحنه خشنی که هنگام غذا دادن پروانه به خواهرش دیده میشود گویای شخصیت اوست که میخواهد به همه به زور کمک کند و این نشاندهنده آن وجه از والدگری است که این شخصیت دارد. این کاراکتر براساس اصول روانکاوانه نوشته شده و کاملا رفتارهای والدگرانهای دارد و بهنظرم کاراکتر کاملی است و صرفا تیپی از یک همسایه حسود نیست.
یکی از موارد پرتکرار در فیلم قطع شدن برق و تاریکی خانه است. همچنین پالت رنگی که در فیلم استفاده شده تیره است. این المانها قرار است چه چیزی را به مخاطب منتقل کنند؟
هدف ما از قطع شدن برق در فیلم این بود که تیرهروزی زندگی خانواده یک فرد مهاجرت کرده را هم به خانه او تسری دهیم. سعی کردم که فضا هم دودی باشد؛ مخصوصا در تاریکیها درست مانند مهای که روی دریا ایجاد میشود و میخواستیم که در ناخودآگاه دریا را تداعی کنیم. فضای فیلم یک کدری هم دارد و سعی کردیم که همهچیز را در یک پیدایی و ناپیدایی قرار دهیم و یک غمزدگی و تاریکی را در کلیت داستان حکمفرما کنیم. در حقیقت کاراکترهای فیلم در تلاش هستند که به روشنایی برسند که در نهایت اینگونه هم میشود.در پالت رنگی فیلم هم خیلی از رنگهای تیز و مکمل استفاده نکردیم و بیشتر رنگهایی که وجود دارند خنثی هستند یا اگر هم از رنگهای روشن استفاده کردیم سعیمان این بوده که به اصطلاح جان رنگ را بگیریم که به تندی متمایل نشود؛ یعنی اگر در تصویر رنگی مانند قرمز داریم خیلی شفاف نیست تا نشان بدهیم که آن درخشانی در زندگی افراد فیلم وجود ندارد. به همین خاطر سعی کردیم که درخشان بودن رنگها را کم بکنیم.
باتوجه به اینکه فیلم درباره مهاجرت است،برای نوشتن این فیلم چقدرتحقیق انجام دادیدوچه میزان ازداستانفیلم واقعی است؟
طرح اولیه داستان از صادق خوشحال بود که برای من تعریف کرد و گویا از یک اتفاق واقعی گرفته شده؛ با این تفاوت که در داستان واقعی ظاهرا قتلی هم اتفاق افتاده که ما در فیلم آن را نداریم. پس از شنیدن طرح اولیه؛ من و آقای خوشحال و فرهاد دلارام کار نوشتن فیلمنامه را آغاز کردیم و فکر میکنم تقریبا در شش ماه نوشتن آن در سال 96 به اتمام رسید. از آن موقع بهدنبال سرمایهگذار و تهیهکننده بودیم و فیلمنامه دستم مانده بود چون قرار بود که من این فیلمنامه را بنویسم و به خواست خدا در 1400 کار را انجام دادیم و سال 1401 تیم گردهم جمع شد و تولید فیلم شروع شد.
فضایی که فیلم نبودنت نشان میدهد، تصویر تلخ و تاریکی است. نظر شما در اینباره چیست؟
قبول دارم نبودنت فیلم تلخی است اما فیلم سیاهی نیست و سیاهنمایی ندارد. در واقع این فیلم از واقعگرایی به سمت سفیدنمایی حرکت میکند. اگر میخواستم که سیاهنمایی کنم، میتوانستم سطح اجتماعی این خانواده را پایینتر ببرم که مثلا در بیغولهای زندگی میکنند و با بدبختی شکم خود را سیر نگه میدارند اما موقعیتی که من برای این خانواده ساختم؛ یک خانواده طبقه متوسط است که مرضیه سرپرست آن شاغل است. سعیام این بوده که امیدوارانه نگاه کنم؛ با اینکه داستان درباره مردی است که مهاجرت کرده و خانواده او در نبودش سختیهایی میکشند. این فیلم اصلا سیاهنمایی ندارد اما قصهای که روایت میکند تلخ است. اسم فیلم نبودنت هم براساس تلخی موضوع مهاجرت است.
در رسانهها از فیلم نبودنت و حتی آثار قبلی شما از فیلمهایی که ضد ژانر و ساختاری دایرهوار دارند صحبت میشود. آیا این موضوع را قبول دارید؟
گمان نمیکنم که اینطور باشد در فیلم شب بیرون با یک درام ایستگاهی روبهرو هستیم و یک سفر اودیسهوار است که در یک شهر اتفاق میافتد. در فیلم بوفالو هم این نوع روایت هم داریم با این تفاوت که به آخر این سفر رسیدهاند و اتفاقاتی برای آنها میافتد. در فیلم نبودنت هم گمان نمیکنم اینگونه باشد، از طرف دیگر خودم را کسی نمیبینم که ضدژانر فیلمی را تولید کنم. در فیلمسازی درام برای من مهمترین چیز است و در این فیلم هم یک درام انتقادی و اجتماعی مدنظرم بوده. فیلم نبودنت در ژانر ملودرام ساخته شده اما چون این فیلم به سمت درام حرکت میکند، چنین احساس میشود که ملودرام نیست اما در هرصورت ژانری که من همیشه روی آن حرکت کردهام از چارچوب آن بیرون نزدهام و همانطور هم که گفتم فیلم آخریام در واقع یک ملودرام است اما یک ملودرام تلخ که به اصطلاح هپیاند یا پایان خوش نیست و فضای غمناکی دارد.
در آخر با توجه به ژانر فیلم نبودنت، سینمای اجتماعی در سینمای امروز ایران چه جایگاهی دارد؟
نبودنت فیلم مستقلی است که با سرمایه شخصی و بدون حمایت هیچ ارگان و سازمانی ساخته شده و به نظرم جزو مستقلترین فیلمهای سینمای ایران به حساب میآید. سینمای مستقل هم بیش از هر چیزی به حمایت نیاز دارد و تماشا کردن آن خیلی مهمتر است، حتی اگر بعد از دیدن فیلم به من انتقاد یا حتی توهینی بشود. سینمای اجتماعی و سینمایی که بهنظر من دارد از بین میرود نیاز به دیده شدن دارد.سینمای اجتماعی، سینمایی است که درفرهنگ جامعه پویایی به بار میآورد، به این خاطر که مانند میکروسکوپی عمل میکند که یک آلودگی یا مشکلی رابزرگنمایی میکند.این بزرگنمایی باعث میشود که آن مشکل دیده بشود و مسئولانش مشکل را برطرف کنند.سینمای اجتماعی اگر نابود شود نه تنها این مشکلات حل نمیشود بلکه مسائل آنها دوچندان میشود. ما نباید بترسیم که سینمای اجتماعی رونق پیدا کند زیرا با این فیلمها سواد اجتماعی جامعه ارتقا پیدا میکند. ولی اگر فیلمهای سینما فیلمهای سطحی و کمدی باشند، سینما از پویایی میافتد، به همین خاطر باید سینمای اجتماعی را جدی بگیریم و از آن حمایت کنیم؛ چون امروز این حمایت خیلی کمرنگ شده و به صورت واقعی این حمایت انجام نمیشود. این عدم حمایت هم در شورای صدور پروانه وجود دارد، هم سینماداران اقبالشان بیشتر به سینمای کمدی است.من هم مجبور شدهام که فیلم بعدی خودرا درژانرکمدی بسازم که البته یک کمدی متفاوت خواهدبوداما بالاخره برای گذراندن زندگی مجبوربه این کارشدهام. امیدوارم باحضور مدیران جدید،اتفاق خوبی برای سینمای ایران بیفتدچراکه سینمای ایران خوب بود و مطمئنم که بهتر میشود.
امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ وهنر