بندانگشتی

بندانگشتی

پسرکی فلوت‌زن با قدوقواره یک بند‌انگشت که تنها پسریک پیرزن فقیر بود. ظاهر جالب وسؤال‌برانگیزی داشت.موهای سپیدرنگش بیشتر از قد و جثه فانتزی‌اش جلب توجه می‌کرد.

پسرکی مهربان که نه‌تنها برای پیرزن مونس و کمک‌حال بود که درکمک به حیوانات کم‌جثه و حشرات جنگل هم مضایقه نداشت. یکی از ماجراهای جالب این کارتون حکایت آن روزی بود که دو مرد تنبل ومغرور به خانه آنها آمده بودند و بی‌ملاحظه می‌خوردند و می‌نوشیدند، آن‌قدر که پیرزن از دست‌شان شاکی شد. بندانگشتی در مواجهه با گلایه پیرزن ازمهمانان،تصمیم گرفت که آنهارا ادب کند و به گفته خودش چنان آشی برایشان بپزد که یک وجب رویش روغن داشته باشد. بندانگشتی با زیرکی و انعطاف‌پذیری بالایی که داشت با دو مرد طماع بازی موش‌وگربه راه‌انداخت و در نهایت آنها ناتوان از به‌چنگ‌آورن بندانگشتی خسته و عاجز شدند و... .

مریم فلاح​​​